روانشناسی مثبت گرا (Positive Psychology) معمولاً به سادگی با مثبت اندیشی (Positive Thinking) اشتباه گرفته میشود.
به همین علت، همواره معرفی روانشناسی مثبت گرا با این بحث آغاز میشود که مثبت نگری و مثبت اندیشی بحثهای دیگری هستند و نباید آنها را با روانشناسی مثبت گرا اشتباه بگیریم (به همین علت ما هم در متمم، از اصطلاح روانشناسی مثبت نگر استفاده نمیکنیم و همواره از صفت مثبت گرا یا اصطلاح روانشناسی مثبت استفاده خواهیم کرد).
مثبت اندیشی، ایده و روشی است که نزدیک به یک قرن قدمت دارد.
یکی از کتابهای قدیمی این حوزه، کتاب معروف ناپلئون هیل با نام بیندیشید و ثروتمند شوید است و از آخرین کتابهای موفق و مطرح هم، میتوان به کتاب راز (و مشتقات آن) اشاره کرد.
این در حالی است که بحث روانشناسی مثبت گرا به صورت جدی از اواسط دههی نود میلادی آغاز شده و کلاسیکترین مقالهی آن که تقریباً همیشه و همه جا به آن ارجاع داده میشود، سرمقالهی یک ژورنال روانشناسی است که توسط سلیگمن و چیک سنت میهایی در سال ۲۰۰۰ نوشته شده است.
بنابراین روانشناسی مثبت گرا (حداقل در شکل ساختاریافتهی آن)، بسیار جوانتر از بحث مثبت اندیشی و مثبت نگری است.
اما تنها تفاوت این دو حوزه، در عمر و قدمت آنها نیست.
روانشناسی مثبت گرا، بر استفاده از روش علمی تأکید دارد. بنابراین، این شاخه از دانش روانشناسی (مانند هر حوزهی علمی دیگری) نمیتواند به داستان، حکایت یا خاطرات تکیه کند.
طرحواره درمانی (Schema Therapy) یکی از شیوههای رواندرمانی تلفیقی است که جفری یانگ روانشناس آمریکایی آن را پایهگذاری کرده است.
منظور از طرحواره (Schema) مجموعهای از باورهای بنیادین و الگوهای فکری است که حول یک موضوع در ذهن فرد شکل گرفتهاند و منجر به بروز رفتارهای خاصی میشوند.
در طرحواره درمانی، طرحوارههای ناسازگار اولیه که در زبان عامیانه به آنها تلههای زندگی (Life Traps) نیز گفته میشود، مورد توجه قرار میگیرند.
انگ که خودش از دانشآموختگان مکتب رواندرمانی شناختی رفتاری (CBT) بود متوجه شد این درمان در مورد بخشی از مراجعانش کارآمد نیست و منجر به تغییر الگوهای شناختی و هیجانی ناکارآمد و ایجاد رفتارهای کارآمد در آنها نمیشود.
او با بهره گرفتن از تکنیکها و مفاهیم سایر مکاتب رواندرمانی مانند روانکاوی، نظریه روابط موضوعی (ابژه)، نظریه دلبستگی بالبی، نظریه تحلیل رفتار متقابل و گشتالت درمانی، شیوهٔ جدیدی از رواندرمانی شناختی-رفتاری را پایهگذاری کرد که طرحواره درمانی نامگذاری شد.
بر اساس نظریه طرحواره درمانی، در صورتی که یک یا چند تا از پنج نیاز هیجانی اصلی فرد در دوران کودکی به درستی تأمین نشود، طرحوارههای ناسازگار اولیه در او شکل میگیرند. این نیازها عبارتند از:
تاکنون ۱۸ طرحواره ناسازگار اولیه شناخته شده است که شرح آنها را میتوانید در سایتها و کتب مرجع بیابید. این طرحوارهها منجر به شکلگیری افکار ناکارآمد، تجربه مداوم هیجانات منفی و بروز رفتارهای خودتخریبی در دوران بزرگسالی میشوند. مثلاً فردی که دائماً دیگران را تحقیر میکند و قصد استثمار آنها را دارد، احتمالاً دارای طرحوارهٔ استحقاق است یا فردی که در روابطش انتظار خیانت طرف مقابل را دارد، احتمالاً دارای طرحوارهٔ بیاعتمادی است.
هر فرد در مواجهه با هر طرحواره یک یا چند تا از سه سبک مقابلهای (Coping styles) شامل تسلیم، اجتناب و جبران افراطی را انتخاب میکند. تسلیم یعنی پذیرش محض و بدون چون و چرا، اجتناب یعنی دوریگزینی کامل و جبران افراطی یعنی مخالفت و جنگیدن.
از ترکیب ۱۸ طرحواره و ۳ سبک تقابلی، ۵۴ وضعیت (Mode) مختلف ممکن است در زندگی فرد ایجاد شود. یعنی هر فرد که دارای طرحوارههای ناسازگار اولیه است، احتمالاً یک یا چند تا از این وضعیتها را در زندگی تجربه میکند.
مثلاً فردی که دارای طرحوارهٔ شکست است و سبک مقابلهای تسلیم را انتخاب کرده، با دست خود شکستش را در تحصیل، شغل و ازدواج رقم میزند و ممکن است این موضوع را به خانواده، جامعه و اطرافیان فرافکنی کند.
در طرحواره درمانی، رواندرمانگر ابتدا از طریق آزمون استاندارد به مراجع کمک میکند نسبت به طرحوارههای ناسازگار اولیهٔ خود آگاه شود. سپس با تلفیقی از تکنیکهای شناختی، هیجانی و رفتاری به او کمک میکند به تدریج الگوهای ناکارآمد گذشته را رها کند، افکار و رفتارهای کارآمدتری را در پیش بگیرد و احساسات منفیاش را بهتر مدیریت کند.
طرحواره درمانی از آن جهت که در مقایسه با روانکاوی کلاسیک نسبتاً کوتاهتر و ارزانتر است و از طریق کتابهای آموزشی و دورههای آزاد کوتاهمدت میتوان مفاهیم آن را فرا گرفت، هم نزد درمانگران و هم نزد مراجعان محبوبیت یافته و در سالهای اخیر بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
در صورتی که تمایل دارید در مورد طرحواره درمانی اطلاعات بیشتری کسب کنید میتوانید کتاب «زندگی خود را دوباره بیافرینید» اثر جفری یانگ و ژانت کلاسکو ترجمه حمیدپور و همکاران از انتشارات ارجمند را تهیه کنید که در آن مفاهیم پایه طرحواره درمانی برای افراد عادی به زبان ساده توضیح داده شده و تمرینهایی نیز در آن آمده است که میتوان از آن به عنوان (و نه جایگزین) طرحواره درمانی استفاده کرد.
اگر سوال مدیریت زمان چیست ذهنتان را مشغول کرده است باید بگوییم مدیریت زمان، فرآیندی سازماندهی شده است که هدف آن برنامه ریزی و تقسیم دقیق زمان برای فعالیت ها است. مدیریت زمان باعث می شود تا دقت انجام کار ها افزایش یابد.
به طوری که با زمان کمتر، کارهای بیشتری می توان انجام داد.
عدم کسب موفقیت در مدیریت زمان آسیب های ذهنی را افزایش داده و موجب بروز استرس می شود.
با اینکه ممکن است ۲۴ ساعت در شبانه روز، فرصت زیادی نباشد اما خوب است بدانید که بعضی افراد دید متفاوتی نسبت به این ۲۴ ساعت دارند و استفاده بیشتری از آن می کنند.
افرادی که دید بهتری نسبت به شبانه روز خود دارند، زمان خود را به خوبی مدیریت می کنند
با استفاده از تکنیک های مدیریت زمان در این مقاله و اینکه واقعا مدیریت زمان چیست ، می توانید کارکرد خود را موثر تر کرده و زمان کمی از دست دهید.
مدیریت زمان نیازمند تغییرات مهمی در فعالیت می باشد: مشغول بودن به معنای استفاده کامل از زمان نیست
کار شدید باعث هدر رفتن زمان می شود. زیرا توجه شما بیشتر به وظایف مختلف جلب می شود.
مدیریت زمان دقیق به شما کمک می کند تا هوشمندانه تر عمل کنید و زمان کمتری را برای انجام کارهایتان صرف کنید.
این آموزش ها در مورد تعریف و استفاده دقیق مدیریت زمان فواید و مزایای فراوانی دارند:
صرف وقت کمی برای یادگیری تکنیک های اینکه مدیریت زمان چیست بسیار مفید خواهد بود.
سعی کنید زمان خود را به میزان کار های روزمره خود تقسیم کنید.
برنامه ریزی هدفمند برای دستیابی به مدیریت زمانی دقیق، بسیار اهمیت دارد.
شعار سال 2017 روزجهانی پیشگیری از خودکشی (10 سپتامبر) عبارت بود از: یک دقیقه وقت بگذارید، یک زندگی را تغییر دهید. به این بهانه تصمیم گرفتیم در مورد روش های ساده پیشگیری از خودکشی بگوییم.
لازم است با موسسهQRP بیشتر آشنا شویم:
QRP مخفف سه سروواژه بپرس (Question )، ترغیب کن ( Persuade) و ارجاع بده (Reffer ) است. موسسه پیشگیری از خودکشی معتقد است سه کار کلیدی ساده هست که هر فردی می تواند برای کمک به زندگی یک نفر یاد بگیرد. لازم است یاد بگیریم علایم هشدار دهنده خودکشی چه هستند، چطور امید را به فرد تزریق کنیم و چطور کمک بگیریم.
در طی سه ماه گذشته متاسفانه شاهد خبر خودکشی هایی در اصفهان و در جریان زلزله غرب کشور نیز بوده ایم . نتایج تحقیقات نشان داده اند که گزارش خودکشی در صدا و سیما میزان خودکشی را تا 10 روز پس از گزارش افزایش میدهد.
بر این اساس بهتر است زمان گفتگو در مورد خودکشی این نکات را رعایت کرد:
1. آمار مربوط به خودکشی باید با دقت و صحیح مورد بحث قرار گیرد.
2. اطلاعات واقعی و معتبر مورد استفاده قرار گیرد.
3. اظهار نظرهای خلق الساعه خیلی به دقت صورت گیرد.
4. از بزرگنمایی اطلاعات مربوط به خودکشی بر اساس داده های محدود و اندک و نیز استفاده از اصطلاحاتی مانند "اپیدمی خودکشی" و نیز "مکانهایی با میزان خودکشی بالا" اجتناب شود.
5. از بیان خودکشی به عنوان یک رفتار قابل درک در برابر تغییرات اجتماعی و ی به جد اجتناب گردد.
6. در گفتگو در مورد خودکشی از علایم هشدار دهنده برای اقدام به خودکشی، آمارهای معتبر موجود رد مورد چنین رفتارهایی، درمان های در دسترس و امکان پذیر برای پیشگیری از خودکشی و نیز روشهای پیشگیری از خودکشی صحبت شود و مطالبی را برای افزایش خوانندگان و شنوندگان برنامه آورده شود
چگونه خبر مربوط به خودکشی گزارش شود:
1. از پوشش احساساتی خبر مربوط به خودکشی باید به طور جد اجتناب گردد.
2. گزارش خبر تا حد امکان مختصر باشد.
3. وجود هر گونه مشکل یا بیماری روانپزشکی در فرد خودکش میبایست گزارش گردد.
4. از چاپ عکس فرد خودکش، روش بکار گرفته شده و توصیف مکان ارتکاب میبایست امتناع شود.
5. از درج خبر مربوط به خودکشی در صفحه اول اجتناب گردد.
6. از بیان و توصیف جزئیات روش خودکشی اجتناب شود. معمولا خبر مربوط به خودکشی بیشتر در روش خودکشی اثر میگذارد تا دفعات اقدام به خودکشی.
7. اخبار مربوط به مکان خودکشی مانند پل، مکان های بلند، صخره؛ ریل آهن منجر به افزایش خودکشی با استفاده از مناطق فوق میگردد.
8. خودکشی نباید به عنوان رفتار توصیف ناکردنی و یا ساده تعبیر نمود؛ بلکه از آن به عنوان رفتاری پیچیده که از عوامل بسیاری مانند بیماری پایدار روانی، جسمانی، سوء مصرف مواد مخدر، مشکلات خانوادگی و روانشناختی متاثر میباشد یاد نمود.
9. نباید از خودکشی به عنوان روشی برای سازگاری با مشکلات فردی مانند ورشکستگی، شکست عشقی، شکست تحصیلی نام برد.
10. در گزارش مربوط به خودکشی باید به اثرات سوء آن در اقوام فرد خودکش از نظر "لکه ننگ" و "رنج روانشناختی" نام برد.
11. "قهرمان" خطاب کردن افراد خودکش این را به افراد مستعد القاء میکند که افراد خودکش مورد عزت و احترام جامعه خود هستند.
12. بیان عواقب جسمانی موارد اقدام به خودکشی مانند ضایعات مغزی، فلج و غیره اثر محافظت کننده دارد.
در برخورد با کسانی که در معرض اقدام به خودکشی قرار دارند، چه اقدامی میشود انجام داد:
1. از او بپرسید: چه چیزی وی را اینقدر آشفته کرده است؟
2. در صورت وجود تردید برای صحبت کردن در مورد مشکلات، اصرار کنید که بر این تردید غلبه کرده و راجع به مشکلاتش گفتگو کند.
3. اگر احساس میکنید که وی افسرده است، در مورد وجود فکر خودکشی از او سوال کنید. چنین سوالی او را به خودکشی ترغیب نخواهد کرد.
4. با اصرار سعی نکنید که او را از اقدام به خودکشی منصرف سازید، در مقابل به او نشان دهید که وی را درک میکنید و شما برای وی اهمیت قائل میشوید. به کمک کنید که احساس کند در این شرایط بحرانی وی تنها نیست.
کمک کنید که بداند تمایل به خودکشی موقتی است، بیماری افسردگی قابل درمان است.
منابع :
عاطفه قنبری روانپزشک و دانشیار دانشگاه علوم پزشکی ایران در گفتوگو با خبرنگار سلامت خبرگزاری فارس درباره «ویژگی افراد منفی نگر»، اظهار داشت: موضوعی در درمانهای شناختی رفتاری با عنوان «فکر اتوماتیک منفی» داریم؛ برای نمونه هنگامی که ما سوار تاکسی میشویم و راننده کرایه بیشتری از ما میگیرد، وقتی از ماشین پیاده میشویم میتوانیم از این عمل راننده چند تفسیر داشته باشیم.
وی ادامه داد: اول اینکه راننده کرایه مسیر را درست نمیدانسته است؛ دوم اینکه از همه افراد کرایه اضافی میگرفته و دیگر اینکه بگوییم به دلیل اینکه «من یک فرد بدبختی هستیم، هرکس که به من میرسد از من سوءاستفاده میکند و این به خاطر بیعرضگی و بدبختی من است».
دانشیار دانشگاه علوم پزشکی ایران در توضیح این برداشتهای متفاوت، بیان داشت: فرد تفسیرهای مختلفی از این موضوع میتواند داشته باشد؛ آدمهایی که منفینگر هستند فقط تفسیرهای منفی را برداشت میکنند؛ هر اتفاقی که میافتد، به خودشان نسبت میدهند و میگویند من فردی بدبخت هستم و این موضوع را به همه شرایط زندگیشان از حال تا آینده تعمیم میدهند.
قنبری متذکر شد: این افراد تصویری که از خود، محیط اطراف و روابط بین فردی دارند همیشه منفی است و این باعث میشود اعتماد به نفسشان کم شده و امیدشان کاهش یابد. این موضوع باعث ایجاد چرخه معیوبی شده و باعث میشود پیشرفتشان کم شود؛ این عدم پیشرفت خود مثال و مدرکی برای فرد میشود که برداشت کند «من یک انسان بدبختی هستم و هیچ موفقیتی نخواهم داشت».
وی با ذکر مصداق دیگری از برداشتهای منفی توسط افراد، ابراز داشت: فرد دیگری میگوید یکی از دوستانم همه را به میهمانی خود دعوت کرده، اما مرا دعوت نکرده است؛ پس این موضوع نشان میدهد من یک فرد دوستداشتنی نیستم؛ در حالی که دلیل عدم دعوت میتواند دلایل زیادی داشته باشد.
این روانپزشک متذکر شد: ما در پاسخ به آنها میگوییم شما باید هر فکر و احتمالی را که در این خصوص دارید برای خود بنویسید و مدارکی که به نفع یا علیه هر کدام از این افکار وجود دارد را بیان کنید.
قنبری افزود: برای نمونه این فرد بیان میکند که دوستم مرا دعوت نکرده و دلیل آن به خاطر این است که من انسان دوستداشتنی نیستم؛ یعنی آیا هیچ کس تا به حال من را دعوت نکرده و یا خانواده مرا دوست ندارد؛ در نتیجه باید همه این برداشتها و شواهد به نفع این طرز فکر باشد.
وی یادآور شد: از طرفی موضوعی که مطرح است، این است که آیا این میهمانی که دوستم برگزار کرده و مرا دعوت نکرده است مناسب وضعیت من بوده یا اینکه مهمان دیگر با من آشنا بودند؟؛ در نتیجه همه اینها میتواند شواهدی علیه یا به نفع این فرد باشد.
این روانپزشک تصریح کرد: این فرد باید با خود فکر کند که کدامیک از این شواهد در ترازوی محاسبه، بیشتر سنگینی میکند و بداند این واقعگرایی میشود، نه گول زدن خود.
اعتماد به نفس یکی از شرایط روحی است که شخص در آن بخاطر تجربههای قبلی، به تواناییها و استعدادهای خود در موفقیت انجام کارها بطور موفقیتآمیز اعتماد و باور دارد. خصوصیت دارا بودن اعتمادِ به خویشتن نقش حیاتی در توسعه و پیشرفت و موفقیتهای یک فرد ایفا میکند. پژوهشگران دریافتند که برخلاف آنچه تصور میشود، اعتماد به نفس کودکان تا سن پنج سالگی به طور کامل شکل میگیرد. محققان آمریکایی میگویند کودکان زمانی که پنج ساله میشوند، از احساس اعتماد به نفسی برخوردار هستند که به لحاظ تکامل با بزرگسالان قابل مقایسه است.
افرادی که اعتماد به نفس پایین دارند، اغلب نسبت به خودشان سخت گیر هستند. گاهی اوقات آنها حتی نمی توانند تعریف و تمجید دیگران را بپذیرند ؛ چون آنها نسبت به مقصود دیگران ظنین هستند.در واقع آنها نسبت به خود شک دارند و مرتبا فکر می کنند که لایق تعریف های دیگران نیستند و آنها دارند با او تعارف می کنند.
علائم اعتماد به نفس پایین که شایع هستند:
- به نظر و عقیده خود اعتماد ندارند
- همیشه زیاد فکر می کنند
- از چالش و رقابت هراس دارند؛ طوری نگران می شوند که شما قادر به غلبه بر آنها نیستید
- با خودشان سختگیر ولی با دیگران ملایم هستند
- به طور مکرر به اضطراب و آشفتگی احساسی مبتلا می شوند
علائم اعتماد به نفس پایین که کمتر شناخته شده هستند:
- معتاد به کار کردن هستند:
در کار، انتظارات قابل تشخیص وجود دارد. این افراد حتی اگر در محل کار با فشار روبرو شوند، در مقایسه با روابط با اجتماع که برایشان بسیار ناشناخته و غیر قابل کنترل است، کار برایشان راه تر و آسان تر است. راه تر برای آنها یعنی انجام کار خوب و برآورده شدن انتظارات. بنابراین برخی از افراد با عزت نفس پایین، تمرکز خود را روی کار انتقال داده و تمام انرژی خود را آنجا صرف می کنند.
- بیش از حد دست بالا یا بیش از حد دست پایین گرفتن
بسیاری از ما شنیده ایم که افراد با اعتماد به نفس پایین، موفقیت های کمتری دارند، زیرا آنها بیش از حد از چالش های جدید هراس دارند و به اندازه کافی اعتماد به نفس ندارند تا بتوانند از استعدادهای خود استفاده کنند.آنها در یک مورد دیگر هم افراط می کنند. برخی از آنها به شدت دلواپس شکست و طرد شدن هستند، در نتیجه بهترین تلاش خود را می کنند تا برجسته باشند و ارزش خود را ثابت کنند.
دلایل اعتماد به نفس پایین چیست؟
بیشتر اوقات، اعتماد به نفس پایین ما ریشه در دوران کودکی ما دارد. تجربیات منفی اولیه که به عزت نفس پایین منتهی می شوند شامل موارد زیر است:
- مجازات مکرر
- بی توجهی مکرر
- فحش و پرخاش شدید
- استاندارد های سختگیرانه والدین
- زورگویی/تحریم
- قرار گرفتن در معرض استرس یا ناامیدی شخص دیگر
- عدم تحسین، گرمی و یا محبت
- زندگی در خانواده یا گروهی که اعضای آن نسبت به یکدیگر تبعیض قائل می شوند.
دوران کودکی زمانی است که ما "زیربنای احساسی Bottom Line" و "قوانین زندگی Rules for Living" مان را شکل می دهیم که این شکل در آینده بر خط فکری ما تاثیر می گذارد، به همین دلیل تمام تجربیات منفی اولیه دوران کودکی ما می تواند بر روی بزرگسالی ما تأثیر بسیار طولانی داشته باشد.
"زیر بنای احساسی Bottom Line" چیست و چگونه اعتماد به نفس شما را تحت تاثیر قرار می دهد؟
زیربنای احساسی، چگونگی احساس معمولی شما درباره چیزی، براساس تجربه اولیه شما است. برای مثال، چگونگی احساس شما، وقتی برای اولین بار خانه را ترک کردید، باعث فعال شدن زیربنای احساسی شما، برای زمانی می شود که چیزهای دیگری را در زندگی ترک کنید.
زمانی که درباره اعتماد به نفس پایین صحبت می کنیم، زیربنای احساسی، در چگونگی رفتار اطرافیان شما با شما خواهد بود. همانطور که وقتی رشد می کنیم، صدای افرادی که برای ما مهم هستند، زیربنای احساسی ماست.
آیا آنها می گویند شما شایان ستایش هستید، یا شما همیشه به اندازه کافی خوب نیستید؟ آیا آنها از شما غفلت کرده اند که این غفلت به شما احساس بی ارزش بودن می دهد؟
این اثرات بزرگ، باعث می شود تا شما خود را فردی با اعتماد به نفس پایین ببینید.
چگونه "زیربنای احساسی" "قوانین زندگی" شما را تعیین می کند؟
بر اساس "زیربنای احساسی"، ما "قوانین زندگی" خود را، که راهکارهای برخورد با زندگی است، تشکیل می دهیم.به عنوان مثال، اگر اعتقاد داشته باشید که شما همیشه نسبت به دیگران نامرغوب و درجه 2 هستید، قانون زندگی شما این می شود: " بهتر است که کمتر صحبت کنید و نمایش کمتری در جمع داشته باشید" .
چگونه اعتماد به نفس پایین بر همه جنبه های زندگی شما اثر می گذارد؟
اعتماد به نفس پایین باعث می شود که در عشق دچار سردرگمی شوید
با داشتن اعتماد به نفس پایین، انتظار می رود که دیگر افراد به طور ناشایست با شما رفتار کنند. وقتی دیگران فقط کمی با شما خوش رفتاری می کنند، شما بیش از حد لذت می برید و احساسات غیر واقعی نسبت به آنها نشان می دهید.دیگران این واکنش اغراق آمیز شما را به راحتی با عشق و عاشق شدن اشتباه می گیرند و این امر باعث گریزان شدن اطرافیانی که در ابتدا تمایل به دوستی با شما داشتند می شود.
اعتماد به نفس پایین باعث می شود که در یک رابطه شما خود را دست پایین بگیرید
همانطور که فکر می کنید شریک زندگی تان، برایتان زیادی خوب است، در واقع بار سنگینی را با خود حمل می کنید و چیزهایی که نباید را تحمل می کنید. شما حتی گاهی اوقات در عشق دچار مشکل و سردرگمی می شوید. آیا شما واقعاٌ او را دوست دارید یا شما فقط جرات صحبت کردن و بحث کردن با او را ندارید؟
ممکن است کارفرمایان شما احساس کنند مستعد نیستید
افراد با اعتماد به نفس پایین، گاهی اوقات واقعا با استعداد هستند. اما آنها نمی دانند چطور باید این استعداد را به نمایش بگذارند. در هنگام ملاقات آنها ساکت هستند؛ در طی سخنرانی بسیار ضعیف صحبت می کنند؛ در گفتگوی روزانه از کلمات "ببخشید" و "شاید" ، زیاد استفاده می کنند. به عنوان یک نتیجه، کارفرمایان و دیگر همکاران از آنها به عنوان افرادی بی استعداد یاد کرده و همکاری را با وی قطع می کنند.
اعتماد به نفس پایین می تواند منجر به افسردگی شود
برطبق تحقیقات دانشگاه شهر بازل Basel، اعتماد به نفس پایین با گذشت زمان می تواند منجر به افسردگی شود. دکتر مادسن Dr. Lars Madsen فیزیولوژیست، اضافه می کند که اعتماد به نفس پایین، "یک عامل کلیدی در پیشرفت و قوت افسردگی" است.
زندگی با مشکلات گوناگون و جلوههای رنگارنگش آن چنان ما را گرفتار کرده است که هر چه بیشتر تلاش میکنیم کمتر به هدف میرسیم . دائما احساس میکنیم گم شدهای داریم . آن قدر در روزمرگیها غرق شدهایم که از همه چیز و همه کس غافل ماندهایم . مدتها است که فرهنگ «مراقبه» را به دست فراموشی سپردهایم . نمیدانیم کیستیم، کجاییم و چه میخواهیم. بسیاری را میبینیم که به شدت افسردهاند و در زندگی کمتر احساس شادی می کنند . اینها کسانیاند که به خود، دیگران و محیطی که در آن زندگی میکنند بیتوجهاند .
باید پذیرفت که این دست کشیدن از خود ، موجب بروز مسائل زیادی برای فرد و اطرافیانش میشود; در درجه اول احساس بی کفایتی و بی لیاقتی میکند . پدید آمدن این زمینه عاطفی سبب می شود که فرد جریان فکری خود را به کار نیندازد و هیچگاه خود را برای فهم، درک و عمل آماده نبیند . چنین انسانی در شناخت تواناییها و نقاط ضعف و قوت خود آگاهی ناقصتری دارد; لذا در تنظیم اعمال و رفتار خویش ناموفقتر است و از فعالیتهای مثبت امتناع میورزد و در نتیجه دچار یاس و افسردگی میشود .
برای جلوگیری از بروز چنین مسائلی باید یاد بگیریم از «خود»های خود خوب مراقبت کنیم و به آنها برسیم تا سالمتر، شادتر و خوشبختتر باشیم . در نتیجه این مراقبت، بهتر کار خواهیم کرد و توانایی بیشتری از خود نشان خواهیم داد . فردی خواهیم شد با عزت نفس بالا که خود را خوب میشناسد، بر خصوصیات مثبت، تواناییها، زیباییها و استعدادهای خاص خود آگاه است و به آن ارج میگذارد و از بودن آنها احساس خوشحالی و رضایت میکند و به طور واقع بینانه محدودیتها، کاستیها و ناتوانیهای خود را میبیند و نه تنها از آنها شرمنده نیست، بلکه قسمتی از خود میداند .
احساس «خود ارزشمندی» یا عزت نفس یکی از نیازهای مهم روحی و روانی انسان است که در همه به طور فطری وجود دارد و با جهتگیری صحیح موجب رشد و کمال او میشود . انسان با داشتن این احساس است که لذت و شادمانی زندگی را تجربه می کند و از تواناییهایی که به او عطا شده به صورت فعال استفاده می کند .
با پرداختن به خود است که یاد میگیریم از «خود» مراقبت کنیم; زیرا خود واقعی ما زیباست و ارزش مراقبت را دارد . آن قدر چیزهای زیبا در وجود هر یک از ما وجود دارد که نمیتوان به راحتی از آنها گذشت . برای رسیدن به این زیباییها و پیداکردن «بهترین خود» می بایستخودبینی را کنار بگذاریم . به خودمان وقتبدهیم تا به آن چشمه مطمئنی که سرشار از آرامش، نیرو و توانایی استبرسیم.
چگونه مراقب خود باشیم؟
گام اول برای مراقبت از خود آن است که سعی کنیم با خویش مهربانتر باشیم; به بیانی دیگر، با خودمان آن چنان رفتار کنیم که انتظار داریم دیگران با ما رفتار کنند; یعنی به خودمان احترام بگذاریم و برای سلامتی و نشاط خود تلاش کنیم (مثلا ورزش کنیم، به مسافرت برویم، به مسائل بهداشتی خود توجه داشته باشیم، گاه بهانهای برای خندیدن و شاد بودن پیدا کنیم و) . . . و به این وسیله عزت نفس خود را افزایش دهیم . اگر ما خودمان به فکر خودمان نباشیم ، دیگران هرگز نمی توانند برای خوشبختی ما کاری بکنند . در مقابل، ما نیز نمیتوانیم قدمی برای دیگران برداریم
زندگی مدرن با تغییر و تحولات سریع، پیچیده و گاه مهار نشدنی، نیاز انسان به مهارت های انعطاف پذیری و مدیریت شرایط را دو چندان کرده است. یکی از این مهارت ها، تاب آوری است.
تاب آوری چیست؟
واژه تابآوری را میتوان توانایی بیرون آمدن از شرایط سخت یا تعدیل آن، تعریف کرد. در واقع تابآوری ظرفیت افراد برای سالم ماندن ، مقاومت و تحمل شرایط سخت و پر خطر است که فرد نه تنها بر آن شرایط دشوار فایق می آید بلکه طی آن و با وجود آن، قوی تر نیز میشود. تابآوری درباره کسانی به کار می رود که در معرض خطر قرار می گیرند ولی دچار اختلال نمیشوند از این رو شاید بتوان نتیجهگرفت که مواجه شدن با خطر، شرط لازم برای کسب تاب آوری است اما شرط کافی نیست. عوامل تابآور باعث میشود فرد در شرایط دشوار و با وجود عوامل خطرزا، ظرفیتهای خود را در دست یابی به موفقیت و رشد کشف کند و از این چالش و آزمون به عنوان فرصتی برای توانمند کردن خود بهره جوید.
ویژگی های تاب آوری
تابآوری پنج ویژگی مهم دارد: 1- تابآوری روندی پویا و دینامیک است نه یک وضعیت ثابت. 2- تابآوری، موقعیتی است یعنی رفتاری سازگارانه در یک موقعیت ممکن است در موقعیت دیگر ناسازگار باشد. 3- تابآوری محصول تعامل ویژگیهای شخصیتی و ذاتی با فاکتورهای محیطی است. 4- تابآوری در موقعیت هایی که چندین خطر وجود دارد، پیچیده تر است. 5- تابآوری میتواند آموختنی باشد.
عوامل حمایتی تابآوری
عوامل حمایتی که به تابآوری منجر میشود، عبارت است از: الف) عوامل کودکی مانند خلق و خوی مثبت و توان اجتماعی. ب) عوامل خانوادگی شامل والدین حمایت کننده و تعیین قواعد به صورت همسان. ج) عوامل اجتماعی، مانند روابط مثبت با افراد بزرگ سال مهم،
ویژگیهای افراد تابآور
1 - احساس اعتماد به نفس و کارآمدی که اجازه میدهد با موفقیت چالشهای زندگی را پشت سر بگذارند.
2- موضع گیری فعال در برابر یک مشکل یا مانع.
3- توانایی نگاه به مشکل به عنوان مسئله ای که میتوانند آن را کند و کاو کنند، تغییر دهند، تحمل کنند یا دوباره به طریق دیگر حل کنند.
4- داشتن صفاتی از قبیل سرسختی، مقابله و خلق و خوی و احساسات مثبت.
روش های ایجاد تاب آوری در خود
روابط خود را گسترش دهید: روابط خود را با اعضای خانواده، فامیل، دوستان یا سایرین گسترش دهید و مستحکم کنید. دریافت کمک و حمایت از کسانی که به فرد علاقه مندند و به سخنان شان گوش میدهند، تابآوری را تقویت میکند.
به سوی هدفهای خود حرکت کنید: به جای تمرکز بر تکالیفی که به نظر غیرقابل دسترسی هستند به سمت اهداف واقعی حرکت کنید. از خود بپرسید «امروز چه کاری میتوانم انجام دهم که به حرکت من در مسیری که می خواهم طی کنم، کمک می کند».
به فرصتها به عنوان موقعیتی برای یافتن خود نگاه کنید: بسیاری از افراد در حالی که رویدادهای ناگوار و شرایط سخت را تجربه کرده اند، گزارش هایی از داشتن احساس خودارزشمندی فزاینده و معنویت رشد یافته را بیان کرده اند.
چشم انداز امیدوارانه را برای خود حفظ کنید: چشم اندازی خوش بینانه شما را قادر میسازد انتظار وقایع خوب را در زندگی داشته باشید و به جای نگرانی از آن چه از آن می ترسید، سعی کنید آن چه را که دوست دارید و میخواهید، تصور کنید. اعتقاد به آینده بهتر، احساس امید و هدفمندی و باور به این که میتوانید زندگی و آینده خود را کنترل کنید، تاب آوری شما را به نحو شگفت انگیزی ارتقا می دهد.
تغییر را به عنوان بخش جدایی ناپذیری از زندگی بپذیرید: پذیرفتن رویدادهایی که نمیتوان آن ها را تغییر داد، به شما کمک می کند تا بر رویدادهایی که قابل تغییرهستند، تمرکز کنید.
خود را به عنوان فردی ارزشمند و قابل احترام و توانمند بشناسید: بی قید و شرط دوست داشتن و سعی در شناخت نقاط مثبت خود و پرورش دادن آنها و از طرف دیگر شناخت نقاط ضعف خود و کتمان نکردن آنها دو فایده برای شما دارد. اول این که می توانید با شناخت درست نقاط ضعف خود و با واقع بینی، آن ها را برطرف کنید. دوم این که اگر این ضعف ها قابل برطرف کردن نیستند، با پذیرش و کنار آمدن با آن ها اعتماد به نفس، خود ارزشمندی و در نهایت سلامت روان خود را افزایش دهید.
احساس کفایت اجتماعی را در خود پرورش دهید: مهارتها و راهبردهای اجتماعی شامل مهارتهای گفت و گو، جرئتمندی و شنیدن صدای دیگران و احترام گذاشتن به احساسات و عقاید دیگران را در خود پرورش دهیدو با دیگران همدل شوید. برقراری رابطه توام با احترام متقابل و با دیگران موجب به هم پیوستگی اجتماعی یعنی احساس تعلق به افراد، گروهها و نهادهای اجتماعی می شود و تاب آوری شما را در برابر دشواری ها افزایش می دهد.
صحبت پایانی با والدین
به نوجوانان و جوانان اجازه دهید در شرایط دشوار قرار گیرند. تاب آوری خود به خود ایجاد نمیشود مگر این که فرد در موقعیت دشوار و ناخوشایندی قرار گیرد تا برای رهایی از آن یا صدمه پذیری کمتر، حداکثر تلاش را برای کشف و بهره گیری از عوامل محافظت کننده فردی و محیطی بالقوه به کار گیرد. بنابراین از این که فرزندتان در شرایط سخت قرار گیرد، نترسید. اجازه بدهید زندگی را تجربه کند. آن ها به زودی باید به شکل کاملا مستقل از پس زندگی شان برآیند.
دوستی و رابطه عاطفی به همان اندازه که می تواند به زندگی ما هیجان دهد، قادر است که منبع غم و غصه های ما نیز باشد. قانون ثابتی برای روابط بین آدمها وضع نشده اما روانشناسان با تحقیقات گسترده ای که در این زمینه کرده اند، به رایج ترین مشکلاتی که افراد در روابط شان تجربه می کنند پی برده اند. در این مطلب ما نه تنها به مشکلات رایج در روابط عاطفی بلکه به راهکارهایی آن نیز اشاره کرده ایم تا این بار که با آنها مواجه می شوید، راه حل شان را نیز بدانید.
دوست تان بدقولی کرده است
حتما برای شما هم پیش آمده که دوست تان در لحظه آخر برنامه ای را کنسل کند یا این که در یکی از میهمانی هایی که شما ترتیب دادید، حضور نیابد. در آن لحظه چه حسی به شما دست می دهد؟ مطمئنا از او دلسرد و به تبع عصبانی می شوید. طبیعی ست، زیرا شما روی حرف دوست تان حساب باز کرده بودید و حال او خیلی راحت برنامه های شما را کنسل کرده است. اصلا اگر از شما در مورد خصوصیات یک دوست ایده آل بپرسند، چه جوابی می دهید؟ مطمئنا خوش قولی یکی از آنها خواهد بود. بنابراین اگر می خواهید که دوست تان به حرف های شما در هر شرایطی اعتماد کند، بهتر است که بدقول نباشید.
احساس می کنید که رابطه تان تعادل ندارد
اگر احساس می کنید که در رابطه عاطفی تان، این شمایید که همیشه در مورد جزییات زندگی تان حرف می زنید و دردودل می کنید اما طرف مقابل تان تنها شنونده است، ناراحت نشوید. قرار نیست که تعادل همیشه در رابطه شما برقرار باشد. ممکن است گاهی دوست شما از موضوعی ناراحت بوده و به جای حرف زدن به شنیدن نیاز داشته باشد یا این که گاهی بخواهد تنها سکوت کند. این رفتار می تواند در موضوعات دیگر نیز رخ ده؛ بنابراین واجب است که شما هر از گاهی در مورد خواسته هایی که دوست تان دارد، از او سوال کنید.
یا حتی اگر خواسته ای از او دارید، به زبان آورید. مثلا به او بگویید: «من همیشه از زندگی ام برای تو می گویم، دوست دارم که یک بار هم داستان زندگی تو را بشنوم.» این موارد در هر رابطه ای طبیعی ست و جای نگرانی ندارد. بنابراین صادق باشید و حرف دلتان را رو در رو به او بزنید، قبل از آنکه سوتفاهم شما را از هم دور کند.
احساس پس زدگی می کنید
آیا تا به حال برایتان پیش آمده که پس از قرار ملاقات با دوستی، ناگهان او غیب اش بزند و حتی پیغام های شما را بی جواب بگذارد؟ در این شرایط، مطمئنا حس بدی به شما دست می دهد و احساس می کنید که طرف مقابل از شما خوشش نیامده یا این که بعد خداحافظی، سرش جای دیگری گرم است. اگر این احساس ادامه دار شود، شما را عصبی و ناامید نیز خواهد کرد.
اگر چه سخت است اما بهتر است که دست از این افکار منفی بردارید. همانطور که شما حق دارید طرف مقابل تان را انتخاب کنید، او نیز این حق را دارد که اگر به هر دلیلی با شما احساس راحتی نکرد، به رابطه اش ادامه ندهد. اما این نباید باعث شود که شما خودتان را دست کم بگیرید. اصلا شاید او به دلایل شخصی خودش کنار کشیده است. آنچه روانشناسان در این شرایط پیشنهاد می دهند این است که به دنبال دلیل رفتار طرف مقابل تان نگردید. هر چه بیشتر فکر کنید، بیشتر گیج و عصبی خواهید شد، بنابراین آنچه اتفاق افتاده را فراموش کنید و به دنبال روابط دیگر باشید.
حس حسادت تان برانگیخته شده است
اگر شما مجردید و دوست تان ازدواج کرده است، اگر او همیشه در حال گشت و گزار است و شما همش در خانه نشسته اید با هر رفتار دیگری. ممکن است که حس حسادت شما برانگیزد. اما به جای این که حسادت، شما را نابود کند، از آن برای پیشرفت تان کمک بگیرید. به عنوان مثال به جای این که در خانه بنشینید و غصه بخورید، شما هم گروهی را پیدا کنید و با آنها به سفر بروید یا این که در کارتان بیشتر تلاش کنید تا به موقعیتی مانند او دست یابید. در این شرایط نه تنها حس تان را سرکوب کرده اید، بلکه تجربه های جدیدی را کسب می کنید که به پیشرفت تان در زندگی کمک خواهد کرد. گاهی نمی توان جلوی حس حسادت را گرفت، اما می توان آن را در مسیر درستی قرار داد.
دلتنگ گذشته تان هستید
اگر به گذشته تان نگاه کنید، افرادی را می بینید که روزی در زندگی تان بوده اند اما اکنون نیستند. ممکن است که همین مرور خاطرات موجب ناراحتی و دلتنگی شما شود، اما این امری طبیعی ست، بنابراین آنچه شما باید انجام دهید، کنترل این احساسات است. اگر خیلی روی گذشته تان تمرکز کنید، قادر به برقراری روابط جدید نخواهید بود و همین احساس باعث می شود که شما به مرور تنها و تنهاتر شوید. بنابراین واجب است که تا حدودی میان گذشته و حال تان تعادل برقرار کنید. درهای قلب تان را به روی دیگران باز کنید تا کم کم جای خالی افرادی که از زندگی تان رفته اند، پر شود.
دچار یکنواختی در رابطه شده اید
رابطه به خودی خود نمی تواند زنده بماند، این شمایید که باید به آن زندگی دهید. اگر شما رابطه تان را رها کنید، او نیز پس از مدتی هیجان خود را از دست می دهد و برایتان کسل کننده می شود. اما چگونه می توان این هیجان را حفظ کرد؟ خیلی ساده! شما با تجربه های جدید می توانید رابطه تان را از حالت یکنواختی خارج کنید. مثلا اگر همیشه با دوست تان به تنهایی بیرون می روید، سعی کنید که جمع تان را بزرگ تر کنید یا این که به جای در خانه نشستن و تلویزیون دیدن، به سینما یا تئاتر بروید. اگر چه این تجربه ها کوچک اند اما تاثیر زیادی بر رابطه تان خواهند گذاشت.
احساس تنهایی می کنید
شما ساعت های زیادی را در شبکه های اجتماعی می گذرانید و احساس می کنید که دوستان زیادی در آن فضا دارید اما همین که اتصال تان از دنیای مجازی قطع می شود و به واقعیت باز می گردید، می بینید که تنهای تنها هستید و همه آن افراد سایه هایی بیش نبودند، متوجه می شوید که حتی برای خوردن یک فنجان قهوه یا تماشای یک فیلم هم کسی به درخواست شما پاسخ مثبت نمی دهد.
همین موضوع می تواند شما را تبدیل به آدمی افسرده کند. برای رهایی از این شرایط، باید برای خودتان برنامه ای منظم ترتیب دهید. به عنوان مثال در کلاسی ثبت کنید و هر هفته در جمعی قرار بگیرید، همین همنشینی کم کم دامنه دوستان تان را زیاد خواهد کرد. پس به جای غرق شدن در فضای مجازی، حضور خود را در جمع های مختلف بیشتر کنید.
بر اساس مطالعات انجام شده توسط متخصصان علوم رفتاری، نی که فرزند و همسر ندارند، زندگی شادتری دارند.
به گزارش خبرآنلاین، شاید قبل از این خودتان به چنین نتیجهای رسیده باشید و حالا علم هم ثابت کرده است که:
نی که ازدواج نکردهاند و فرزندی ندارند شادترین زیرگروه جامعه هستند. این ن نسبت به همجنسان خود که متاهلند و یا بچه دارند، بیشتر عمر میکنند.
پائول دُلان، متخصص علوم رفتاری در دانشکده اقتصاد لندن، گفت: بیشتر افراد متاهل زمانی که در کنار همسرشان هستند خودشان را شاد نشان میدهند در حالی که ممکن است واقعا چنین حسی نداشته باشند.
مطالعاتی که در این زمینه انجام شده نشان میدهد مردان از ازدواج سود بیشتری میبرند چون در واقع به آرامش میرسند و در بیشتر موارد عمر طولانیتری نسبت به مردهای مجرد دارند.
اما در مقابل زنها اغلب وقتی ازدواج میکنند مجبورند از بیشتر آرزوهای خود دست بکشند و گاهی حتی ممکن است کمتر عمر کنند. در کنار این مسئله، وظیفه سنگین رسیدگی به زندگی فرزندان نیز بیشتر بر دوش مادران است و ن حتی خارج از منزل شغلی نداشته باشند، وظایف بیشتر و حساستری دارند. به همین دلیل میتوان گفت شادترین گروه جامعه، نی هستند که ازدواج نکرده و بچه ندارند.
تحقیقات انجام شده در این زمینه نشان میدهد که ازدواج میتواند برای ن و مردان نکات مثبتی مثل حمایت عاطفی داشته باشد اما با این حال ن میانسالی که متاهل هستند بیشتر از هم سن و سالهای مجردشان در معرض مشکلات فیزیکی و روحی قرار دارند.
به طور کلی دُلان عقیده دارد، علیرغم این که بیشتر مردم ازدواج و بچهدار شدن را برای ن موفقیت میدانند، اما هم سن و سالهای مجردشان به دلیل این که چالشها و دغدغههای کمتری دارند، نسبت به آنها زندگی شادتر و طول عمر بیشتری دارند.
منبع: The Guardian
با وجود پیشبینی WHO که افسردگی دومین بیماری ناتوانکننده در سال ۲۰۲۰ خواهد بود، همچنان باورهای غلط و کج فهمیهای زیادی درخصوص این بیماری وجود دارد.
به گزارش خبرآنلاین، تشخیص این که کسی به افسردگی مبتلاست گاهی بسیار سخت است، زیرا بسیاری از این افراد در ظاهر مشکلی ندارند و مانند همه به فعالیتهای روزانهشان مشغلوند. گاهی حتی نزدیکان و پزشک فرد هم نمیتوانند مشکل او را تشخیص دهند.
تقریبا همه افراد پس از مشکلاتی مانند مرگ عزیزان، طلاق و یا از دست دادن شغلشان، دچار اندوه دورهای میشوند اما متأسفانه این مسائل را با یک متخصص در میان نمیگذارند و در ادامه دچار اختلالات در نظم خواب و اشتها میشوند. مهمترین دلیل ادامه پیدا کردن ناراحتیهای عمیق و حاد شدن افسردگیهایی که با مراجعه به موقع به راحتی درمان میشوند، باورهای غلطی است که در این زمینه همهگیر شده.
۱. افسردگی وجود خارجی ندارد، همه ما تا حدودی افسرده هستیم!
بسیاری از مردم عقیده دارند که افسردگی همان اندوه است و انسان هر از چندگاهی آن را تجربه میکند. این عقیده به شدت غلط است. افسردگی و اندوه دو مقوله کاملا متفاوتند و از نظر هیجانی، مدت زمان و اثراتی که بر زندگی روزمره میگذارند، زمین تا آسمان فرق دارند.
اندوه یک احساس گذرا و موقتی است که از احساسات مثبت جلوگیری نکرده و زندگی روزمره را مختل نمیکند. درحالی که افسردگی میتواند کارایی، روحیه و مزاج فرد را به شدت تحت تأثیر قرار دهد.
برای اطمینان از افسرده بودن یک شخص، باید علائم این بیماری بیش از دو هفته، در بیشتر روزها و بیشتر ساعتها تجربه شوند.
اندوه و بیحوصلگی، تنها علائم محدودی از بیماری افسردگی هستند (در کنار آن بیعلاقه بودن نسبت به فعالیتهای روزانه، کاهش انرژی، احساس بیارزشی یا احساس گناه، تغییر برنامه خواب و اشتها، کاهش تمرکز و فکر کردن به مرگ بخصوص خودکشی از دیگر علائم افسردگی است).
۲. افسردگی فقط مربوط به حالات ذهنی است و ریشه بیولوژیکی ندارد.
اشتباه دیگری که درمورد افسردگی شایع است، دخیل ندانستن محیط زندگی و تغذیه در بروز بیماریست. سابقه ژنتیکی و اتفاقاتی که در طول زندگی رخ میدهد، نقش بسیار مهمی در ابتلا به افسردگی دارند زیرا مقدار مشخصی از ژنهای انتقالدهنده سروتونین، برای بروز علائم این بیماری اهمیت دارد.
علاوه بر تمام اینها، افسردگی نه تنها ذهن، بلکه جسم انسان را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. کسانی که به افسردگی مبتلا هستند، تغییرات مختلفی را در زندگی روزمره و عادتهایشان تجربه میکنند: بعضیها دچار افزایش یا کاهش شدید اشتها روبرو میشوند، برخی دیگر تغییرات برنامه خواب را تجربه میکنند، ممکن است دچار کمخوابی شوند، یا برعکس، مدت زمان بیشتری بخوابند. این بدان معین است که افسردگی در اشخاص مختلف، با علائم گوناگونی بروز پیدا میکند.
۳. افسردگی با خلاقیت و حساسیت رابطه متقابل دارد.
از آنجا که بسیاری از هنرمندان، دانشمندان و موزیسینها از اختلالات روحی رنج میبردند، ممکن است عدهای عقیده داشته باشند که افراد باهوش و خلاق بیشتر به افسردگی دچار میشوند. اما همین که بسیاری از افراد خلاق، باهوش و حساس به افسردگی مبتلا نمیشوند، دلیلی کافی برای رد این نظریه است و البته علاوه بر این بسیاری از کسانی که افسرده شدهاند، انسانهای خلاقی نیستند.
۴. افسردگی به دلیل اتفاقات خاصی رخ میدهد.
اتفاقات خاصی در برخی برهههای زمانی ممکن است موجب ابتلا به افسردگی شوند، مانند از دست دادن عزیزان یا مشکلاتی که برای سلامتی به وجود میآید.
همانطور که در موارد قبل هم اشاره کردیم، عوامل خارجی، تغذیه و محیط زندگی هم بر ابتلا به افسردگی اثر دارد و نمیتوان یک دلیل شاخص و تنها برای این بیماری پیدا کرد.
۵. اگر از داروهای ضدافسردگی استفاده کنیم، تا آخر عمر در دامشان خواهیم افتاد.
استفاده از داروهای ضدافسردگی ممکن است برای خیلی از مردم ترسناک بوده و با عوارض جانبی همراه باشد. اما تمام این داروها برای بیماری وابستگی مادامالعمر ایجاد نمیکند. اگر به افسردگی مبتلا شدهاید، بسته به حساسیت شرایط، ممکن است روانپزشک برایتان دارو تجویز کند. در بیشتر موارد، دارو درمانی و جلسات روانشناسی به طور همزمان تجویز میشوند.
۶. کودکان و جوانان دچار افسردگی و بیماریهای روحی نمیشوند.
بر اساس گزارش CDC (مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری) ۳/۲ درصد از افرادی که در سنین ۳ تا ۱۷ قرار دارند، دچار افسردگی میشوند. این آمار برای اضطراب فراگیر ۷/۱ درصد و برای اختلالات و مشکلات رفتاری به ۷/۴ میرسد.
۷۰درصد بیماریهای روحی که بزرگسالان به آن مبتلا هستند، در کودکی آغاز میشود مثل: افسردگی، اختلالاتی که در غذا خوردن به وجود میآید، وسواس و اختلال اضطراب فراگیر.
خبر خوب این است که اگر در کودکی بیماری تشخیص داده شود، به احتمال ۷۹درصد با چند جلسه مراجعه به روانشناس یا روانپزشک، درمان خواهد شد.
۷. اگر کودکی از سلامت روحی و روانی برخوردار نیست، والدینش مقصرند!
مشکلات و اختلالاتی که برای کودکان اتفاق میافتد، ممکن است ریشه در مسائل بیولوژیکی یا محیط زندگی و یا ترکیبی از هر دو داشته باشد. پس نمیتوان والدین را مقصر صددرصدی این مشکلات دانست.
۸. کسانی که دچار مشکلات روحی میشوند، "روانی" هستند و رفتارهای پرخطر و پرخاشگرانه دارند، به همین جهت باید تحت نظر باشند.
بیشتر کسانی که دچار بیماریهای روحی میشوند، همزمان با استرس و افسردگی دست و پنجه نرم میکنند. آنها اغلب زندگیهای نرمالی دارند اما احساس و رفتاری که دارند، زندگی روزمرهشان را تحت تأثیر قرار میدهد.
۹. افسردگی نوعی نقص شخصیتی است و کسانی که به آن مبتلا هستند کافیست فقط خودشان را از این منجلاب بیرون بکشند.
محققان عقیده دارند، افسردگی به علت تغییرات شیمیایی در عملکرد مغز اتفاق میافتد و باید حتما با جلسات مشاوره تخصصی همراه با دارو درمان شود.
۱۰. کار زیاد درمانی برای افسردگی است
یکی از راهحلهایی که زمینه علمی ندارد و متأسفانه مورد استقبال قرار میگیرد، کار زیاد برای درمان افسردگیست. در واقع کار بیش از نشانهای از افسردگی بالینی بخصوص در مردان است.
حتما توجه داشته باشید که اگر علائم اولیه را در اطرافیان و نزدیکانتان مشاهده کردید، فرد را ترغیب کنید به روانشناس مراجعه کند تا هرچه زودتر روند درمانش آغاز شود.
آیا تاکنون فکر کرده اید که در 5 سال آینده قصد دستیابی به چه مواردی دارید؟ آیا هدف مشخص و روشنی برای خودتان در رابطه با کسب وکار مشخص کرده اید؟ آیا می دانید در پایان امروز قصد دستیابی به چه چیزی دارید؟
اگر
می خواهید موفق شوید، باید هدفی را برای خود مشخص کنید. بدون داشتن هدف
تمرکز نداشته و از مسیر مشخصی برخوردار نیستید. هدف گذاری نه تنها به شما
اجازه می دهید مسیر زندگی و کسب وکار خودتان را دست داشته باشید، بلکه به
شما اجازه می دهد تا از آن به عنوان یک بنچمارک برای تعیین موفقیت خود
استفاده کنید. یک لحظه فکر کنید:پس انداز کردن در بانک تنها درزمانی دلیلی
برای موفقیت شما به حساب می آید که هدف شما جمع کردن ثروت باشد، اما اگر در
پی کار خیرخواهانه باشید، این کار برخلاف هدف شما است و برای شما موفقیت
به حساب نمی آید.
بااین وجود برای دستیابی به هدف های خودتان، باید
به خوبی بدانید که چگونه باید هدف انتخاب کنید. فقط نمی توانید "من می
خواهم و انتظار موفقیت داشته باشید. هدف گذاری فرایندی است که با بررسی
دقیق آغازشده و در پایان کار و تلاش بسیار زیادی را می طلبد. در بین این
دونقطه مراحل بسیار مهمی وجود دارد اطلاع از آن ها به شما اجازه می دهد
اهداف قابل دستیابی برای خود انتخاب کنید.
1- اهدافی انتخاب کنید که موجب انگیزش برای شما شوند
موجب
انگیزش شدن به این معنا است که هدف انتخابی برای شما مهم باشد و ارزش قابل
توجهی برای دستیابی به آن وجود داشته باشد. اگر علاقه ای به نتیجه آن
نداشته باشید یا ارتباطی با آینده شما نداشته باشند، احتمال سعی و تلاش
برای دستیابی به آن برای شما کم است. در غیر این صورت اهداف بسیار زیادی که
مرتبط با شما و آینده شما است انتخاب می کنید و درنهایت زمان لازم برای
رسیدگی به آن در اختیار ندارید و ازآنجایی که برای دستیابی به اهداف نیاز
به تمرکز دارید، پس شانس موفقیت شما در رابطه با آن کاهش می یابد که در
ادامه پیامدهای روانی دیگری هم برای شما ایجاد می کند.
راهکار:
برای اطمینان از انگیزاننده بودن یک هدف باید سعی کنید یک "چرا در رابطه
با آن بر روی کاغذ بیاورید. "چرایی که می توانید از آن برای توجیه دیگران
در رابطه بااهمیت آن استفاده کنید.
2- اهداف هوشمندانه انتخاب کنید
اهداف
هوشمندانه از سرواژه ای انگلیسی تحت عنوان SMART گرفته شده که هر حرف آن
نشانگر یک کلمه انگلیسی بامعنایی مشخص است. ازآنجایی که در این مطلب قصد
یادگیری زبان یا دلیل آن را نداریم، به همین نکته اکتفا کرده و تنها ویژگی
های یک هدف هوشمندانه را بر این اساس ذکر می کنیم. اهداف هوشمندانه دارای 5
ویژگی هستند که عبارت اند از:مشخص باشند، قابل اندازه گیری باشند، قابل
دستیابی باشند، مرتبط با شرایط و اهداف بلندمدت تر شما باشند، وابسته به
زمان باشند و زمان پایانی برای دستیابی به آن ها وجود داشته باشد.
3- هداف خود را مکتوب کنید
عمل
فیزیکی نوشتن یک هدف بر روی کاغذ موجب واقعی و ملموس شدن آن می شود. به
عبارتی شما دیگر هیچ عذر و بهانه ای برای فراموش کردن آن ندارید. سعی کنید
در زمان نوشتن یک هدف بجای استفاده از فعل "دوست دارم یا شاید از فعل
"خواهم استفاده کنید. مثلا "امسال هزینه های عملیاتی خودم را 10 درصد کاهش
می دهم و نه اینکه "دوست دارم امسال هزینه های عملیاتی خودم را 10 درصد
کاهش دهم.
راهکار 1: بیانیه هدف خودتان را با
لحنی مثبت تنظیم کنید تا میزان تعهد شما نسبت به آن ها بیشتر شود. مثلا
بجای "من تعداد کارکنان را برای فصل آینده با همین تعداد فعلی حفظ می کنم،
نگویید "من نرخ خروج کارکنان را کاهش می دهم. حالت اول انگیزاننده است و
تعهد بیشتری ایجاد می کند. ولی حالت دوم در عین انگیزاننده بودن، همچنان
راه فراری برای شما ایجاد می کند، که اگر هم کسی از سازمان خارج شد، باز هم
به هدف خود دست یافته اید.
راهکار 2: اگر از یک
لیست تحت عنوان لیست انجام کارها، استفاده می کنید، یک فرم پیشنویس برای
تهیه این لیست روزانه تهیه کنید و اهداف بزرگ تر خود که برای دست یافتن به
آن ها نیاز به انجام این کاره ای کوچک روزانه دارید را در بالای آن
بنویسید.
4- یک نقشه راه تعیین کنید
این قدم
اغلب در طی فرایند هدف گذاری فراموش می شود، چراکه در عمل درگیر انتخاب هدف
و رسیدن آن شده و فقط بر روی آن تمرکز می کنید و فراموش می کنید روند
رسیدن به آن را تعیین کنید. به این منظور باید در یک برنامه جداگانه به
تعیین تکیه تک قدم های کوچکی بپردازید که باید برای رسیدن به هدف مهمتر خود
آن ها را نهایی سازید. ضمن اینکه باید در طی انجام دادن هر یک از این
مراحل و قدم ها، با خط زدن آن ها اقدام به حذف آن ها از لیست خودتان بکنید و
این گونه حس تغییر و رشد کردن را به خودتان انتقال دهید.
5- به آن وفادار باشید
به
خاطر داشته باشید که این فرایند هدف گذاری فرایندی طولانی مدت است و تنها
وسیله ای برای رسیدن به هدف نهایی است. باید به آن وفادار بود تا رسیدن به
آن رفته رفته آسان شود. در این بین هدف و مقصد نهایی همواره باید ثابت باقی
بماند، اما نقشه راه تعیین شده می تواند در بازه های زمانی مختلف تغییر
کند. فقط باید توجه داشته باشید که ارتباط آن ها باهدف بزرگ تر، حفظ شده و
ارزش و ضرورت آن برای شما در حد بالایی قرار داشته باشد.
با وجود پیشبینی WHO که افسردگی دومین بیماری ناتوانکننده در سال ۲۰۲۰ خواهد بود، همچنان باورهای غلط و کج فهمیهای زیادی درخصوص این بیماری وجود دارد.
به گزارش خبرآنلاین، تشخیص این که کسی به افسردگی مبتلاست گاهی بسیار سخت است، زیرا بسیاری از این افراد در ظاهر مشکلی ندارند و مانند همه به فعالیتهای روزانهشان مشغلوند. گاهی حتی نزدیکان و پزشک فرد هم نمیتوانند مشکل او را تشخیص دهند.
تقریبا همه افراد پس از مشکلاتی مانند مرگ عزیزان، طلاق و یا از دست دادن شغلشان، دچار اندوه دورهای میشوند اما متأسفانه این مسائل را با یک متخصص در میان نمیگذارند و در ادامه دچار اختلالات در نظم خواب و اشتها میشوند. مهمترین دلیل ادامه پیدا کردن ناراحتیهای عمیق و حاد شدن افسردگیهایی که با مراجعه به موقع به راحتی درمان میشوند، باورهای غلطی است که در این زمینه همهگیر شده.
۱. افسردگی وجود خارجی ندارد، همه ما تا حدودی افسرده هستیم!
بسیاری از مردم عقیده دارند که افسردگی همان اندوه است و انسان هر از چندگاهی آن را تجربه میکند. این عقیده به شدت غلط است. افسردگی و اندوه دو مقوله کاملا متفاوتند و از نظر هیجانی، مدت زمان و اثراتی که بر زندگی روزمره میگذارند، زمین تا آسمان فرق دارند.
اندوه یک احساس گذرا و موقتی است که از احساسات مثبت جلوگیری نکرده و زندگی روزمره را مختل نمیکند. درحالی که افسردگی میتواند کارایی، روحیه و مزاج فرد را به شدت تحت تأثیر قرار دهد.
برای اطمینان از افسرده بودن یک شخص، باید علائم این بیماری بیش از دو هفته، در بیشتر روزها و بیشتر ساعتها تجربه شوند.
اندوه و بیحوصلگی، تنها علائم محدودی از بیماری افسردگی هستند (در کنار آن بیعلاقه بودن نسبت به فعالیتهای روزانه، کاهش انرژی، احساس بیارزشی یا احساس گناه، تغییر برنامه خواب و اشتها، کاهش تمرکز و فکر کردن به مرگ بخصوص خودکشی از دیگر علائم افسردگی است).
۲. افسردگی فقط مربوط به حالات ذهنی است و ریشه بیولوژیکی ندارد.
اشتباه دیگری که درمورد افسردگی شایع است، دخیل ندانستن محیط زندگی و تغذیه در بروز بیماریست. سابقه ژنتیکی و اتفاقاتی که در طول زندگی رخ میدهد، نقش بسیار مهمی در ابتلا به افسردگی دارند زیرا مقدار مشخصی از ژنهای انتقالدهنده سروتونین، برای بروز علائم این بیماری اهمیت دارد.
علاوه بر تمام اینها، افسردگی نه تنها ذهن، بلکه جسم انسان را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. کسانی که به افسردگی مبتلا هستند، تغییرات مختلفی را در زندگی روزمره و عادتهایشان تجربه میکنند: بعضیها دچار افزایش یا کاهش شدید اشتها روبرو میشوند، برخی دیگر تغییرات برنامه خواب را تجربه میکنند، ممکن است دچار کمخوابی شوند، یا برعکس، مدت زمان بیشتری بخوابند. این بدان معین است که افسردگی در اشخاص مختلف، با علائم گوناگونی بروز پیدا میکند.
۳. افسردگی با خلاقیت و حساسیت رابطه متقابل دارد.
از آنجا که بسیاری از هنرمندان، دانشمندان و موزیسینها از اختلالات روحی رنج میبردند، ممکن است عدهای عقیده داشته باشند که افراد باهوش و خلاق بیشتر به افسردگی دچار میشوند. اما همین که بسیاری از افراد خلاق، باهوش و حساس به افسردگی مبتلا نمیشوند، دلیلی کافی برای رد این نظریه است و البته علاوه بر این بسیاری از کسانی که افسرده شدهاند، انسانهای خلاقی نیستند.
۴. افسردگی به دلیل اتفاقات خاصی رخ میدهد.
اتفاقات خاصی در برخی برهههای زمانی ممکن است موجب ابتلا به افسردگی شوند، مانند از دست دادن عزیزان یا مشکلاتی که برای سلامتی به وجود میآید.
همانطور که در موارد قبل هم اشاره کردیم، عوامل خارجی، تغذیه و محیط زندگی هم بر ابتلا به افسردگی اثر دارد و نمیتوان یک دلیل شاخص و تنها برای این بیماری پیدا کرد.
۵. اگر از داروهای ضدافسردگی استفاده کنیم، تا آخر عمر در دامشان خواهیم افتاد.
استفاده از داروهای ضدافسردگی ممکن است برای خیلی از مردم ترسناک بوده و با عوارض جانبی همراه باشد. اما تمام این داروها برای بیماری وابستگی مادامالعمر ایجاد نمیکند. اگر به افسردگی مبتلا شدهاید، بسته به حساسیت شرایط، ممکن است روانپزشک برایتان دارو تجویز کند. در بیشتر موارد، دارو درمانی و جلسات روانشناسی به طور همزمان تجویز میشوند.
۶. کودکان و جوانان دچار افسردگی و بیماریهای روحی نمیشوند.
بر اساس گزارش CDC (مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری) ۳/۲ درصد از افرادی که در سنین ۳ تا ۱۷ قرار دارند، دچار افسردگی میشوند. این آمار برای اضطراب فراگیر ۷/۱ درصد و برای اختلالات و مشکلات رفتاری به ۷/۴ میرسد.
۷۰درصد بیماریهای روحی که بزرگسالان به آن مبتلا هستند، در کودکی آغاز میشود مثل: افسردگی، اختلالاتی که در غذا خوردن به وجود میآید، وسواس و اختلال اضطراب فراگیر.
خبر خوب این است که اگر در کودکی بیماری تشخیص داده شود، به احتمال ۷۹درصد با چند جلسه مراجعه به روانشناس یا روانپزشک، درمان خواهد شد.
۷. اگر کودکی از سلامت روحی و روانی برخوردار نیست، والدینش مقصرند!
مشکلات و اختلالاتی که برای کودکان اتفاق میافتد، ممکن است ریشه در مسائل بیولوژیکی یا محیط زندگی و یا ترکیبی از هر دو داشته باشد. پس نمیتوان والدین را مقصر صددرصدی این مشکلات دانست.
۸. کسانی که دچار مشکلات روحی میشوند، "روانی" هستند و رفتارهای پرخطر و پرخاشگرانه دارند، به همین جهت باید تحت نظر باشند.
بیشتر کسانی که دچار بیماریهای روحی میشوند، همزمان با استرس و افسردگی دست و پنجه نرم میکنند. آنها اغلب زندگیهای نرمالی دارند اما احساس و رفتاری که دارند، زندگی روزمرهشان را تحت تأثیر قرار میدهد.
۹. افسردگی نوعی نقص شخصیتی است و کسانی که به آن مبتلا هستند کافیست فقط خودشان را از این منجلاب بیرون بکشند.
محققان عقیده دارند، افسردگی به علت تغییرات شیمیایی در عملکرد مغز اتفاق میافتد و باید حتما با جلسات مشاوره تخصصی همراه با دارو درمان شود.
۱۰. کار زیاد درمانی برای افسردگی است
یکی از راهحلهایی که زمینه علمی ندارد و متأسفانه مورد استقبال قرار میگیرد، کار زیاد برای درمان افسردگیست. در واقع کار بیش از نشانهای از افسردگی بالینی بخصوص در مردان است.
حتما توجه داشته باشید که اگر علائم اولیه را در اطرافیان و نزدیکانتان مشاهده کردید، فرد را ترغیب کنید به روانشناس مراجعه کند تا هرچه زودتر روند درمانش آغاز شود.
بر اساس مطالعات انجام شده توسط متخصصان علوم رفتاری، نی که فرزند و همسر ندارند، زندگی شادتری دارند.
به گزارش خبرآنلاین، شاید قبل از این خودتان به چنین نتیجهای رسیده باشید و حالا علم هم ثابت کرده است که:
نی که ازدواج نکردهاند و فرزندی ندارند شادترین زیرگروه جامعه هستند. این ن نسبت به همجنسان خود که متاهلند و یا بچه دارند، بیشتر عمر میکنند.
پائول دُلان، متخصص علوم رفتاری در دانشکده اقتصاد لندن، گفت: بیشتر افراد متاهل زمانی که در کنار همسرشان هستند خودشان را شاد نشان میدهند در حالی که ممکن است واقعا چنین حسی نداشته باشند.
مطالعاتی که در این زمینه انجام شده نشان میدهد مردان از ازدواج سود بیشتری میبرند چون در واقع به آرامش میرسند و در بیشتر موارد عمر طولانیتری نسبت به مردهای مجرد دارند.
اما در مقابل زنها اغلب وقتی ازدواج میکنند مجبورند از بیشتر آرزوهای خود دست بکشند و گاهی حتی ممکن است کمتر عمر کنند. در کنار این مسئله، وظیفه سنگین رسیدگی به زندگی فرزندان نیز بیشتر بر دوش مادران است و ن حتی خارج از منزل شغلی نداشته باشند، وظایف بیشتر و حساستری دارند. به همین دلیل میتوان گفت شادترین گروه جامعه، نی هستند که ازدواج نکرده و بچه ندارند.
تحقیقات انجام شده در این زمینه نشان میدهد که ازدواج میتواند برای ن و مردان نکات مثبتی مثل حمایت عاطفی داشته باشد اما با این حال ن میانسالی که متاهل هستند بیشتر از هم سن و سالهای مجردشان در معرض مشکلات فیزیکی و روحی قرار دارند.
به طور کلی دُلان عقیده دارد، علیرغم این که بیشتر مردم ازدواج و بچهدار شدن را برای ن موفقیت میدانند، اما هم سن و سالهای مجردشان به دلیل این که چالشها و دغدغههای کمتری دارند، نسبت به آنها زندگی شادتر و طول عمر بیشتری دارند.
منبع: The Guardian
دوستی و رابطه عاطفی به همان اندازه که می تواند به زندگی ما هیجان دهد، قادر است که منبع غم و غصه های ما نیز باشد. قانون ثابتی برای روابط بین آدمها وضع نشده اما روانشناسان با تحقیقات گسترده ای که در این زمینه کرده اند، به رایج ترین مشکلاتی که افراد در روابط شان تجربه می کنند پی برده اند. در این مطلب ما نه تنها به مشکلات رایج در روابط عاطفی بلکه به راهکارهایی آن نیز اشاره کرده ایم تا این بار که با آنها مواجه می شوید، راه حل شان را نیز بدانید.
دوست تان بدقولی کرده است
حتما برای شما هم پیش آمده که دوست تان در لحظه آخر برنامه ای را کنسل کند یا این که در یکی از میهمانی هایی که شما ترتیب دادید، حضور نیابد. در آن لحظه چه حسی به شما دست می دهد؟ مطمئنا از او دلسرد و به تبع عصبانی می شوید. طبیعی ست، زیرا شما روی حرف دوست تان حساب باز کرده بودید و حال او خیلی راحت برنامه های شما را کنسل کرده است. اصلا اگر از شما در مورد خصوصیات یک دوست ایده آل بپرسند، چه جوابی می دهید؟ مطمئنا خوش قولی یکی از آنها خواهد بود. بنابراین اگر می خواهید که دوست تان به حرف های شما در هر شرایطی اعتماد کند، بهتر است که بدقول نباشید.
احساس می کنید که رابطه تان تعادل ندارد
اگر احساس می کنید که در رابطه عاطفی تان، این شمایید که همیشه در مورد جزییات زندگی تان حرف می زنید و دردودل می کنید اما طرف مقابل تان تنها شنونده است، ناراحت نشوید. قرار نیست که تعادل همیشه در رابطه شما برقرار باشد. ممکن است گاهی دوست شما از موضوعی ناراحت بوده و به جای حرف زدن به شنیدن نیاز داشته باشد یا این که گاهی بخواهد تنها سکوت کند. این رفتار می تواند در موضوعات دیگر نیز رخ ده؛ بنابراین واجب است که شما هر از گاهی در مورد خواسته هایی که دوست تان دارد، از او سوال کنید.
یا حتی اگر خواسته ای از او دارید، به زبان آورید. مثلا به او بگویید: «من همیشه از زندگی ام برای تو می گویم، دوست دارم که یک بار هم داستان زندگی تو را بشنوم.» این موارد در هر رابطه ای طبیعی ست و جای نگرانی ندارد. بنابراین صادق باشید و حرف دلتان را رو در رو به او بزنید، قبل از آنکه سوتفاهم شما را از هم دور کند.
احساس پس زدگی می کنید
آیا تا به حال برایتان پیش آمده که پس از قرار ملاقات با دوستی، ناگهان او غیب اش بزند و حتی پیغام های شما را بی جواب بگذارد؟ در این شرایط، مطمئنا حس بدی به شما دست می دهد و احساس می کنید که طرف مقابل از شما خوشش نیامده یا این که بعد خداحافظی، سرش جای دیگری گرم است. اگر این احساس ادامه دار شود، شما را عصبی و ناامید نیز خواهد کرد.
اگر چه سخت است اما بهتر است که دست از این افکار منفی بردارید. همانطور که شما حق دارید طرف مقابل تان را انتخاب کنید، او نیز این حق را دارد که اگر به هر دلیلی با شما احساس راحتی نکرد، به رابطه اش ادامه ندهد. اما این نباید باعث شود که شما خودتان را دست کم بگیرید. اصلا شاید او به دلایل شخصی خودش کنار کشیده است. آنچه روانشناسان در این شرایط پیشنهاد می دهند این است که به دنبال دلیل رفتار طرف مقابل تان نگردید. هر چه بیشتر فکر کنید، بیشتر گیج و عصبی خواهید شد، بنابراین آنچه اتفاق افتاده را فراموش کنید و به دنبال روابط دیگر باشید.
حس حسادت تان برانگیخته شده است
اگر شما مجردید و دوست تان ازدواج کرده است، اگر او همیشه در حال گشت و گزار است و شما همش در خانه نشسته اید با هر رفتار دیگری. ممکن است که حس حسادت شما برانگیزد. اما به جای این که حسادت، شما را نابود کند، از آن برای پیشرفت تان کمک بگیرید. به عنوان مثال به جای این که در خانه بنشینید و غصه بخورید، شما هم گروهی را پیدا کنید و با آنها به سفر بروید یا این که در کارتان بیشتر تلاش کنید تا به موقعیتی مانند او دست یابید. در این شرایط نه تنها حس تان را سرکوب کرده اید، بلکه تجربه های جدیدی را کسب می کنید که به پیشرفت تان در زندگی کمک خواهد کرد. گاهی نمی توان جلوی حس حسادت را گرفت، اما می توان آن را در مسیر درستی قرار داد.
دلتنگ گذشته تان هستید
اگر به گذشته تان نگاه کنید، افرادی را می بینید که روزی در زندگی تان بوده اند اما اکنون نیستند. ممکن است که همین مرور خاطرات موجب ناراحتی و دلتنگی شما شود، اما این امری طبیعی ست، بنابراین آنچه شما باید انجام دهید، کنترل این احساسات است. اگر خیلی روی گذشته تان تمرکز کنید، قادر به برقراری روابط جدید نخواهید بود و همین احساس باعث می شود که شما به مرور تنها و تنهاتر شوید. بنابراین واجب است که تا حدودی میان گذشته و حال تان تعادل برقرار کنید. درهای قلب تان را به روی دیگران باز کنید تا کم کم جای خالی افرادی که از زندگی تان رفته اند، پر شود.
دچار یکنواختی در رابطه شده اید
رابطه به خودی خود نمی تواند زنده بماند، این شمایید که باید به آن زندگی دهید. اگر شما رابطه تان را رها کنید، او نیز پس از مدتی هیجان خود را از دست می دهد و برایتان کسل کننده می شود. اما چگونه می توان این هیجان را حفظ کرد؟ خیلی ساده! شما با تجربه های جدید می توانید رابطه تان را از حالت یکنواختی خارج کنید. مثلا اگر همیشه با دوست تان به تنهایی بیرون می روید، سعی کنید که جمع تان را بزرگ تر کنید یا این که به جای در خانه نشستن و تلویزیون دیدن، به سینما یا تئاتر بروید. اگر چه این تجربه ها کوچک اند اما تاثیر زیادی بر رابطه تان خواهند گذاشت.
احساس تنهایی می کنید
شما ساعت های زیادی را در شبکه های اجتماعی می گذرانید و احساس می کنید که دوستان زیادی در آن فضا دارید اما همین که اتصال تان از دنیای مجازی قطع می شود و به واقعیت باز می گردید، می بینید که تنهای تنها هستید و همه آن افراد سایه هایی بیش نبودند، متوجه می شوید که حتی برای خوردن یک فنجان قهوه یا تماشای یک فیلم هم کسی به درخواست شما پاسخ مثبت نمی دهد.
همین موضوع می تواند شما را تبدیل به آدمی افسرده کند. برای رهایی از این شرایط، باید برای خودتان برنامه ای منظم ترتیب دهید. به عنوان مثال در کلاسی ثبت کنید و هر هفته در جمعی قرار بگیرید، همین همنشینی کم کم دامنه دوستان تان را زیاد خواهد کرد. پس به جای غرق شدن در فضای مجازی، حضور خود را در جمع های مختلف بیشتر کنید.
زندگی مدرن با تغییر و تحولات سریع، پیچیده و گاه مهار نشدنی، نیاز انسان به مهارت های انعطاف پذیری و مدیریت شرایط را دو چندان کرده است. یکی از این مهارت ها، تاب آوری است.
تاب آوری چیست؟
واژه تابآوری را میتوان توانایی بیرون آمدن از شرایط سخت یا تعدیل آن، تعریف کرد. در واقع تابآوری ظرفیت افراد برای سالم ماندن ، مقاومت و تحمل شرایط سخت و پر خطر است که فرد نه تنها بر آن شرایط دشوار فایق می آید بلکه طی آن و با وجود آن، قوی تر نیز میشود. تابآوری درباره کسانی به کار می رود که در معرض خطر قرار می گیرند ولی دچار اختلال نمیشوند از این رو شاید بتوان نتیجهگرفت که مواجه شدن با خطر، شرط لازم برای کسب تاب آوری است اما شرط کافی نیست. عوامل تابآور باعث میشود فرد در شرایط دشوار و با وجود عوامل خطرزا، ظرفیتهای خود را در دست یابی به موفقیت و رشد کشف کند و از این چالش و آزمون به عنوان فرصتی برای توانمند کردن خود بهره جوید.
ویژگی های تاب آوری
تابآوری پنج ویژگی مهم دارد: 1- تابآوری روندی پویا و دینامیک است نه یک وضعیت ثابت. 2- تابآوری، موقعیتی است یعنی رفتاری سازگارانه در یک موقعیت ممکن است در موقعیت دیگر ناسازگار باشد. 3- تابآوری محصول تعامل ویژگیهای شخصیتی و ذاتی با فاکتورهای محیطی است. 4- تابآوری در موقعیت هایی که چندین خطر وجود دارد، پیچیده تر است. 5- تابآوری میتواند آموختنی باشد.
عوامل حمایتی تابآوری
عوامل حمایتی که به تابآوری منجر میشود، عبارت است از: الف) عوامل کودکی مانند خلق و خوی مثبت و توان اجتماعی. ب) عوامل خانوادگی شامل والدین حمایت کننده و تعیین قواعد به صورت همسان. ج) عوامل اجتماعی، مانند روابط مثبت با افراد بزرگ سال مهم،
ویژگیهای افراد تابآور
1 - احساس اعتماد به نفس و کارآمدی که اجازه میدهد با موفقیت چالشهای زندگی را پشت سر بگذارند.
2- موضع گیری فعال در برابر یک مشکل یا مانع.
3- توانایی نگاه به مشکل به عنوان مسئله ای که میتوانند آن را کند و کاو کنند، تغییر دهند، تحمل کنند یا دوباره به طریق دیگر حل کنند.
4- داشتن صفاتی از قبیل سرسختی، مقابله و خلق و خوی و احساسات مثبت.
روش های ایجاد تاب آوری در خود
روابط خود را گسترش دهید: روابط خود را با اعضای خانواده، فامیل، دوستان یا سایرین گسترش دهید و مستحکم کنید. دریافت کمک و حمایت از کسانی که به فرد علاقه مندند و به سخنان شان گوش میدهند، تابآوری را تقویت میکند.
به سوی هدفهای خود حرکت کنید: به جای تمرکز بر تکالیفی که به نظر غیرقابل دسترسی هستند به سمت اهداف واقعی حرکت کنید. از خود بپرسید «امروز چه کاری میتوانم انجام دهم که به حرکت من در مسیری که می خواهم طی کنم، کمک می کند».
به فرصتها به عنوان موقعیتی برای یافتن خود نگاه کنید: بسیاری از افراد در حالی که رویدادهای ناگوار و شرایط سخت را تجربه کرده اند، گزارش هایی از داشتن احساس خودارزشمندی فزاینده و معنویت رشد یافته را بیان کرده اند.
چشم انداز امیدوارانه را برای خود حفظ کنید: چشم اندازی خوش بینانه شما را قادر میسازد انتظار وقایع خوب را در زندگی داشته باشید و به جای نگرانی از آن چه از آن می ترسید، سعی کنید آن چه را که دوست دارید و میخواهید، تصور کنید. اعتقاد به آینده بهتر، احساس امید و هدفمندی و باور به این که میتوانید زندگی و آینده خود را کنترل کنید، تاب آوری شما را به نحو شگفت انگیزی ارتقا می دهد.
تغییر را به عنوان بخش جدایی ناپذیری از زندگی بپذیرید: پذیرفتن رویدادهایی که نمیتوان آن ها را تغییر داد، به شما کمک می کند تا بر رویدادهایی که قابل تغییرهستند، تمرکز کنید.
خود را به عنوان فردی ارزشمند و قابل احترام و توانمند بشناسید: بی قید و شرط دوست داشتن و سعی در شناخت نقاط مثبت خود و پرورش دادن آنها و از طرف دیگر شناخت نقاط ضعف خود و کتمان نکردن آنها دو فایده برای شما دارد. اول این که می توانید با شناخت درست نقاط ضعف خود و با واقع بینی، آن ها را برطرف کنید. دوم این که اگر این ضعف ها قابل برطرف کردن نیستند، با پذیرش و کنار آمدن با آن ها اعتماد به نفس، خود ارزشمندی و در نهایت سلامت روان خود را افزایش دهید.
احساس کفایت اجتماعی را در خود پرورش دهید: مهارتها و راهبردهای اجتماعی شامل مهارتهای گفت و گو، جرئتمندی و شنیدن صدای دیگران و احترام گذاشتن به احساسات و عقاید دیگران را در خود پرورش دهیدو با دیگران همدل شوید. برقراری رابطه توام با احترام متقابل و با دیگران موجب به هم پیوستگی اجتماعی یعنی احساس تعلق به افراد، گروهها و نهادهای اجتماعی می شود و تاب آوری شما را در برابر دشواری ها افزایش می دهد.
صحبت پایانی با والدین
به نوجوانان و جوانان اجازه دهید در شرایط دشوار قرار گیرند. تاب آوری خود به خود ایجاد نمیشود مگر این که فرد در موقعیت دشوار و ناخوشایندی قرار گیرد تا برای رهایی از آن یا صدمه پذیری کمتر، حداکثر تلاش را برای کشف و بهره گیری از عوامل محافظت کننده فردی و محیطی بالقوه به کار گیرد. بنابراین از این که فرزندتان در شرایط سخت قرار گیرد، نترسید. اجازه بدهید زندگی را تجربه کند. آن ها به زودی باید به شکل کاملا مستقل از پس زندگی شان برآیند.
زندگی با مشکلات گوناگون و جلوههای رنگارنگش آن چنان ما را گرفتار کرده است که هر چه بیشتر تلاش میکنیم کمتر به هدف میرسیم . دائما احساس میکنیم گم شدهای داریم . آن قدر در روزمرگیها غرق شدهایم که از همه چیز و همه کس غافل ماندهایم . مدتها است که فرهنگ «مراقبه» را به دست فراموشی سپردهایم . نمیدانیم کیستیم، کجاییم و چه میخواهیم. بسیاری را میبینیم که به شدت افسردهاند و در زندگی کمتر احساس شادی می کنند . اینها کسانیاند که به خود، دیگران و محیطی که در آن زندگی میکنند بیتوجهاند .
باید پذیرفت که این دست کشیدن از خود ، موجب بروز مسائل زیادی برای فرد و اطرافیانش میشود; در درجه اول احساس بی کفایتی و بی لیاقتی میکند . پدید آمدن این زمینه عاطفی سبب می شود که فرد جریان فکری خود را به کار نیندازد و هیچگاه خود را برای فهم، درک و عمل آماده نبیند . چنین انسانی در شناخت تواناییها و نقاط ضعف و قوت خود آگاهی ناقصتری دارد; لذا در تنظیم اعمال و رفتار خویش ناموفقتر است و از فعالیتهای مثبت امتناع میورزد و در نتیجه دچار یاس و افسردگی میشود .
برای جلوگیری از بروز چنین مسائلی باید یاد بگیریم از «خود»های خود خوب مراقبت کنیم و به آنها برسیم تا سالمتر، شادتر و خوشبختتر باشیم . در نتیجه این مراقبت، بهتر کار خواهیم کرد و توانایی بیشتری از خود نشان خواهیم داد . فردی خواهیم شد با عزت نفس بالا که خود را خوب میشناسد، بر خصوصیات مثبت، تواناییها، زیباییها و استعدادهای خاص خود آگاه است و به آن ارج میگذارد و از بودن آنها احساس خوشحالی و رضایت میکند و به طور واقع بینانه محدودیتها، کاستیها و ناتوانیهای خود را میبیند و نه تنها از آنها شرمنده نیست، بلکه قسمتی از خود میداند .
احساس «خود ارزشمندی» یا عزت نفس یکی از نیازهای مهم روحی و روانی انسان است که در همه به طور فطری وجود دارد و با جهتگیری صحیح موجب رشد و کمال او میشود . انسان با داشتن این احساس است که لذت و شادمانی زندگی را تجربه می کند و از تواناییهایی که به او عطا شده به صورت فعال استفاده می کند .
با پرداختن به خود است که یاد میگیریم از «خود» مراقبت کنیم; زیرا خود واقعی ما زیباست و ارزش مراقبت را دارد . آن قدر چیزهای زیبا در وجود هر یک از ما وجود دارد که نمیتوان به راحتی از آنها گذشت . برای رسیدن به این زیباییها و پیداکردن «بهترین خود» می بایستخودبینی را کنار بگذاریم . به خودمان وقتبدهیم تا به آن چشمه مطمئنی که سرشار از آرامش، نیرو و توانایی استبرسیم.
چگونه مراقب خود باشیم؟
گام اول برای مراقبت از خود آن است که سعی کنیم با خویش مهربانتر باشیم; به بیانی دیگر، با خودمان آن چنان رفتار کنیم که انتظار داریم دیگران با ما رفتار کنند; یعنی به خودمان احترام بگذاریم و برای سلامتی و نشاط خود تلاش کنیم (مثلا ورزش کنیم، به مسافرت برویم، به مسائل بهداشتی خود توجه داشته باشیم، گاه بهانهای برای خندیدن و شاد بودن پیدا کنیم و) . . . و به این وسیله عزت نفس خود را افزایش دهیم . اگر ما خودمان به فکر خودمان نباشیم ، دیگران هرگز نمی توانند برای خوشبختی ما کاری بکنند . در مقابل، ما نیز نمیتوانیم قدمی برای دیگران برداریم
اعتماد به نفس یکی از شرایط روحی است که شخص در آن بخاطر تجربههای قبلی، به تواناییها و استعدادهای خود در موفقیت انجام کارها بطور موفقیتآمیز اعتماد و باور دارد. خصوصیت دارا بودن اعتمادِ به خویشتن نقش حیاتی در توسعه و پیشرفت و موفقیتهای یک فرد ایفا میکند. پژوهشگران دریافتند که برخلاف آنچه تصور میشود، اعتماد به نفس کودکان تا سن پنج سالگی به طور کامل شکل میگیرد. محققان آمریکایی میگویند کودکان زمانی که پنج ساله میشوند، از احساس اعتماد به نفسی برخوردار هستند که به لحاظ تکامل با بزرگسالان قابل مقایسه است.
افرادی که اعتماد به نفس پایین دارند، اغلب نسبت به خودشان سخت گیر هستند. گاهی اوقات آنها حتی نمی توانند تعریف و تمجید دیگران را بپذیرند ؛ چون آنها نسبت به مقصود دیگران ظنین هستند.در واقع آنها نسبت به خود شک دارند و مرتبا فکر می کنند که لایق تعریف های دیگران نیستند و آنها دارند با او تعارف می کنند.
علائم اعتماد به نفس پایین که شایع هستند:
- به نظر و عقیده خود اعتماد ندارند
- همیشه زیاد فکر می کنند
- از چالش و رقابت هراس دارند؛ طوری نگران می شوند که شما قادر به غلبه بر آنها نیستید
- با خودشان سختگیر ولی با دیگران ملایم هستند
- به طور مکرر به اضطراب و آشفتگی احساسی مبتلا می شوند
علائم اعتماد به نفس پایین که کمتر شناخته شده هستند:
- معتاد به کار کردن هستند:
در کار، انتظارات قابل تشخیص وجود دارد. این افراد حتی اگر در محل کار با فشار روبرو شوند، در مقایسه با روابط با اجتماع که برایشان بسیار ناشناخته و غیر قابل کنترل است، کار برایشان راه تر و آسان تر است. راه تر برای آنها یعنی انجام کار خوب و برآورده شدن انتظارات. بنابراین برخی از افراد با عزت نفس پایین، تمرکز خود را روی کار انتقال داده و تمام انرژی خود را آنجا صرف می کنند.
- بیش از حد دست بالا یا بیش از حد دست پایین گرفتن
بسیاری از ما شنیده ایم که افراد با اعتماد به نفس پایین، موفقیت های کمتری دارند، زیرا آنها بیش از حد از چالش های جدید هراس دارند و به اندازه کافی اعتماد به نفس ندارند تا بتوانند از استعدادهای خود استفاده کنند.آنها در یک مورد دیگر هم افراط می کنند. برخی از آنها به شدت دلواپس شکست و طرد شدن هستند، در نتیجه بهترین تلاش خود را می کنند تا برجسته باشند و ارزش خود را ثابت کنند.
دلایل اعتماد به نفس پایین چیست؟
بیشتر اوقات، اعتماد به نفس پایین ما ریشه در دوران کودکی ما دارد. تجربیات منفی اولیه که به عزت نفس پایین منتهی می شوند شامل موارد زیر است:
- مجازات مکرر
- بی توجهی مکرر
- فحش و پرخاش شدید
- استاندارد های سختگیرانه والدین
- زورگویی/تحریم
- قرار گرفتن در معرض استرس یا ناامیدی شخص دیگر
- عدم تحسین، گرمی و یا محبت
- زندگی در خانواده یا گروهی که اعضای آن نسبت به یکدیگر تبعیض قائل می شوند.
دوران کودکی زمانی است که ما "زیربنای احساسی Bottom Line" و "قوانین زندگی Rules for Living" مان را شکل می دهیم که این شکل در آینده بر خط فکری ما تاثیر می گذارد، به همین دلیل تمام تجربیات منفی اولیه دوران کودکی ما می تواند بر روی بزرگسالی ما تأثیر بسیار طولانی داشته باشد.
"زیر بنای احساسی Bottom Line" چیست و چگونه اعتماد به نفس شما را تحت تاثیر قرار می دهد؟
زیربنای احساسی، چگونگی احساس معمولی شما درباره چیزی، براساس تجربه اولیه شما است. برای مثال، چگونگی احساس شما، وقتی برای اولین بار خانه را ترک کردید، باعث فعال شدن زیربنای احساسی شما، برای زمانی می شود که چیزهای دیگری را در زندگی ترک کنید.
زمانی که درباره اعتماد به نفس پایین صحبت می کنیم، زیربنای احساسی، در چگونگی رفتار اطرافیان شما با شما خواهد بود. همانطور که وقتی رشد می کنیم، صدای افرادی که برای ما مهم هستند، زیربنای احساسی ماست.
آیا آنها می گویند شما شایان ستایش هستید، یا شما همیشه به اندازه کافی خوب نیستید؟ آیا آنها از شما غفلت کرده اند که این غفلت به شما احساس بی ارزش بودن می دهد؟
این اثرات بزرگ، باعث می شود تا شما خود را فردی با اعتماد به نفس پایین ببینید.
چگونه "زیربنای احساسی" "قوانین زندگی" شما را تعیین می کند؟
بر اساس "زیربنای احساسی"، ما "قوانین زندگی" خود را، که راهکارهای برخورد با زندگی است، تشکیل می دهیم.به عنوان مثال، اگر اعتقاد داشته باشید که شما همیشه نسبت به دیگران نامرغوب و درجه 2 هستید، قانون زندگی شما این می شود: " بهتر است که کمتر صحبت کنید و نمایش کمتری در جمع داشته باشید" .
چگونه اعتماد به نفس پایین بر همه جنبه های زندگی شما اثر می گذارد؟
اعتماد به نفس پایین باعث می شود که در عشق دچار سردرگمی شوید
با داشتن اعتماد به نفس پایین، انتظار می رود که دیگر افراد به طور ناشایست با شما رفتار کنند. وقتی دیگران فقط کمی با شما خوش رفتاری می کنند، شما بیش از حد لذت می برید و احساسات غیر واقعی نسبت به آنها نشان می دهید.دیگران این واکنش اغراق آمیز شما را به راحتی با عشق و عاشق شدن اشتباه می گیرند و این امر باعث گریزان شدن اطرافیانی که در ابتدا تمایل به دوستی با شما داشتند می شود.
اعتماد به نفس پایین باعث می شود که در یک رابطه شما خود را دست پایین بگیرید
همانطور که فکر می کنید شریک زندگی تان، برایتان زیادی خوب است، در واقع بار سنگینی را با خود حمل می کنید و چیزهایی که نباید را تحمل می کنید. شما حتی گاهی اوقات در عشق دچار مشکل و سردرگمی می شوید. آیا شما واقعاٌ او را دوست دارید یا شما فقط جرات صحبت کردن و بحث کردن با او را ندارید؟
ممکن است کارفرمایان شما احساس کنند مستعد نیستید
افراد با اعتماد به نفس پایین، گاهی اوقات واقعا با استعداد هستند. اما آنها نمی دانند چطور باید این استعداد را به نمایش بگذارند. در هنگام ملاقات آنها ساکت هستند؛ در طی سخنرانی بسیار ضعیف صحبت می کنند؛ در گفتگوی روزانه از کلمات "ببخشید" و "شاید" ، زیاد استفاده می کنند. به عنوان یک نتیجه، کارفرمایان و دیگر همکاران از آنها به عنوان افرادی بی استعداد یاد کرده و همکاری را با وی قطع می کنند.
اعتماد به نفس پایین می تواند منجر به افسردگی شود
برطبق تحقیقات دانشگاه شهر بازل Basel، اعتماد به نفس پایین با گذشت زمان می تواند منجر به افسردگی شود. دکتر مادسن Dr. Lars Madsen فیزیولوژیست، اضافه می کند که اعتماد به نفس پایین، "یک عامل کلیدی در پیشرفت و قوت افسردگی" است.
یکی از بهترین کارهایی که برای دستهبندی اهدافتان میتوانید انجام بدهید، برنامه ریزی از ابتدای سال است. این فعالیت تحت عنوان New Year’s resolution در بسیاری از کشورها انجام میشود. استفاده از روشهای مختلف برنامه ریزی برای این که بتوانید حداکثر تلاشتان را برای رسیدن به اهداف تعیین شده به کار بگیرید، بسیار مؤثر است.
اولین قدم، نوشتن اهداف است. باید هر آنچه را که دوست دارید در سال جدید انجام بدهید، روی کاغذ بیاورید، این کار باعث میشود تمرکزتان برای برنامهریزی بالاتر برود.
در این گزارش به نکاتی اشاره میکنیم که با مطالعهی آن بتوانید بهتر برنامه ریزی کنید.
کاهش وزن در آمریکا، در صدر فهرست تغییرات سال جدید است. برای رسیدن به این هدف باید ورزش منظم و تغذیه سالم را در برنامه روزانهتان بگنجانید. در ابتدای کار به نظر راحت میرسد که نوعی فعالیت ورزشی را شروع کنید اما ادامه دادن این مسیر بستگی به انگیزه و پشتکار فرد دارد. از همین ابتدا تلاش کنید برای خودتان یک هدف روشن (مثل وزنی خاص) در نظر بگیرید تا هم دلسرد نشوید و هم احتمال اشتباه در ادامه برنامه ریزی را به حداقل برسانید.
اضافه کردن تغذیه سالم به برنامه زندگی، در اصل تکمیل کنندهی هدف قبلی است. از آنجا که استفاده از یک رژیم غذایی سالم برای افرادی که مدتها از میانوعدههای ناسالم استفاده کردهاند، کار سختی خواهد بود، بهتر است با رعایت چند نکته و تقسیم این هدف، به اهداف کوچکتر، احتمال پایبندی به این رژیم غذایی را افزایش بدهید و غذا خوردنها عصبی یا احساسی را کم کنید.
عقب انداختن اقداماتی که در برنامه زندگیتان هستند، یکی از مخربترین کارهایی است که فرد را از رسیدن به اهدافش باز میدارد و در عین حال آرامش فکری را نیز مختل میکند. برای جلوگیری از این مسأله، به برنامهریزیتان پایبند بمانید.
سالهاست که مردم سعی میکنند تمرکزشان را بالا ببرند و بسیاری از تمدنهای کهن نیز روشهایی برای تقویت ذهن ارائه دادهاند که اغلب ترکیبی از ورزشها ذهنی و داروهای گیاهی است. امروزه هزاران روش، از اپلیکیشنهای گوشی گرفته تا تکنیکهای تمرکز برای تقویت و افزایش ظرفیت ذهن در دسترستان هست که با استفاده از آنها میتوانید سریعتر یاد بگیرید، مهارت حل مسأله پیدا کنید و تا حد زیادی خلق و خویتان را نیز تحت کنترل داشته باشید.
آشنایی با افراد جدید، علاوه بر این که برای شغل و آینده کاریتان میتواند مفید باشد، به سلامت ذهن و رهایی از روزمرگی هم کمک کند. سعی کنید به حس خجالت غلبه کنید و برای آشنایی با دیگران پیش قدم شوید.
ممکن است اصلا مشکل اضافه وزن نداشته باشید و حتی هر از چندگاهی ورزش کنید اما اگر از آن دسته افرادی هستید که در خانه و محل کار، مدام بدون تحرک مینشینید، بهتر است بدانید این وضعیت برای سلامتی و وضعیت بدنتان اصلا مفید نیست. به جای بیتحرک ماندن در خانه، روزهایی که کار نمیکنید، برای پیاده روی بیرون بروید یا یک برنامه ورزشی منظم و مناسب برای خودتان بچینید.
نظراتتان را بیان کنید و با همکاران و دوستانتان گفت و گو کنید. اگر اعتماد به نفس داشته باشید، دیگران آن را احساس میکنند و در رفتارتان مشهود خواهد بود. بالا رفتن اعتماد به نفس کمک میکند زندگی شادتری داشته باشید.
برای افزایش سرمایههایتان باید بتوانید دو کار را خوب انجام بدهید، پول درآوردن، پسانداز کردن. البته خساست به خرج ندهید اما سعی کنید تا حد امکان هم بهتر کار کنید، هم به اندازه پسانداز کنید.
در جوامع سنتی، اخلاق خوب یکی از ارکان اصلی است. رفتار و اخلاق خوب، ارتباط با دیگران را راحتتر کرده و کیفیت روابط را بالا میبرد.
استرس بزرگترین عامل مرگ است. چه مرگ انسانها، چه مرگ آرزوهایشان. اثرات استرس بر روابط، سلامت و همه ابعاد زندگی غیرقابل انکار است. اگرچه در زندگی امروز، ممکن است حذف استرس از زندگی بسیار غیرممکن به نظر برسد، اما میتوان آن را تحت کنترل گرفت.
ممکن است اندام متناسبی داشته باشید، استرستان را کنترل کنید، پول خوبی از کارتان کسب کنید اما همچنان از زندگیتان ناراضی باشید. برای سال جدید تلاش کنید که با چیزهای کوچک خوشحال شوید، اجازه ندهید که ناملایمتهای زندگی، روحیه و امیدتان را نابود کند.
بهترین کار تنظیم زمان استفاده از گوشی تلفن همراه هوشمندتان است. زمانی که در شبکههای مجازی میگذرانید را مدیریت کنید تا خواب کافی داشته باشید.
یکی از عادتهای بدی که بهتر است برای حفظ سلامتتان در سال جدید ترک کنید، سیگار کشیدن است.
کتاب خواندن روشی برای استفاده از تجربیاتی است که شاید هرگز نتوانیم خودمان تجربه کنیم. علاوه بر این، مطالعه روشی به تقویت ذهن و حافظه نیز کمک میکند. در زمانها استراحتتان، ساعتی را به مطالعه اختصاص بدهید. علاوه بر این، مطالعه میتواند این امکان را فراهم کند که در خصوص موضوعات مورد علاقهتان مثل موسیقی، فرهنگ و تمدن و هر موضوع دیگری اطلاعات بیشتری کسب کنید.
وسایل و محیط بهم ریخته و برنامه کاری شلوغ و بیبرنامه، همگی باعث ایجاد اثرات منفی در روحیه انسان میشود. هرچه نظم و ترتیب بیشتری داشته باشید، در انجام کارهایتان موفقتر خواهید بود.
وقت گذراند با خانواده، دوستان و افرادی که به آنها علاقه دارید و شما را خوب میشناسند، راهی برای تقویت روحیه و فاصله گرفتن از انسانهای سمی است. انسانهای سمی همان کسانی هستند که تمام تلاششان را برای از بین بردن اعتماد به نفس و بازداشتن شما از رسیدن به اهدافتان، میکنند.
یادگیری زبان به افزایش مهارتهایتان کمک کرده و درهای جدیدی برای آیندهتان میگشاید. میتوانید کلاس بروید یا از کتابها و نرمافزارهای خودآموز استفاده کنید.
انجام کارهای داوطلبانه به بهبود روحیه کمک میکند و باعث میشود حس خوبی نسبت به خودتان داشته باشید.
آشپزی مهارتی است که هر مرد و زنی باید یاد بگیرد. این کار علاوه بر این که باعث میشود کمتر از فست فود و غذاهای نیمه آماده استفاده کنید، در تقویت روحیهتان نیز مؤثر خواهد بود.
اگر از صحبت کردن در جمع، نه گفتن یا خیلی کارهای دیگر میترسید، سعی کنید که با ترسهایتان روبرو شوید.
بعد از آن که لیستی از همه کارهایی که قصد دارید انجام بدهید تهیه کردید، میتوانید هر هدف را به اهداف کوچکتری تقسیم کنید. اگر اهدافتان را بنویسید و جایی نصب کنید که هر روز جلوی چشمتان باشد، احتمال تحقق یافتنشان بیشتر خواهد شد.
برداشتی از Lifehack
گاهی همه چیز روال عادی خودش را طی میکند اما آنچه که عوض شده و آزارتان میدهد، احساس خودتان است.
شاید برای شما هم پیش آمده باشد که دیگر توان ماندن در جمع را نداشته باشید. تصور کنید همه چیز روبهراه است و زندگی طبق برنامه پیش میرود، اما کوچکترین چیزی شما را عصبی میکند و طاقتتان به سر میرسد. تمام این اتفاقات بخاطر این است که زمانی را به خودتان اختصاص نمیدهید.
به گزارش خبرآنلاین، اگر نشانههای زیر را مشاهده کردید، روح و جسمتان نیازمند این است که مدتی را در تنهایی سپری کرده و به خود اختصاص بدهید.
۱. هیچ چیزی دیگر برایتان جالب نیست
از نشانههای اولیهای که نیاز به زمان تنهایی را گوشزد میکند این است که دیگر چیزی توجهتان را جلب نمیکند و در واقع از چیزی لذت نمیبرید. حتی ممکن است به خودتان بیایید و ببینید که برای انجام کارهایی که قبلا برایتان جذاب بود هم دارید غر میزنید.
۲. اشتهای زیاد
یکی از نشانههای این که باید زمانی را به خودتان اختصاص بدهید، وقتی است که متوجه میشوید به پرخوری احساسی رو آوردهاید. این کار معمولا بخاطر تمایل به ایجاد تنوع در برنامه غذایی صورت میگیرد. پرخوری احساسی زمانی اتفاق میافتد که با غذا خوردن، بجای آن که نیاز بدن به موادغذایی را برطرف کنید، سعی دارید با احساساتتان کنار آمده یا مسائلی را که ناراحتتان میکند، فراموش کنید.
۳. با انجام جزئیترین وظایفتان از پا میافتید
اگر آدمی هستید که اغلب میتوانید با آرامش چند کار را حتی به صورت همزمان انجام بدهید، اما جدیداً به سرعت از انجام کارهای روزانهتان خسته میشوید، باید زمانی را به خودتان اختصاص بدهید و کمی استراحت کنید.
۴. مدام دوست دارید خودتان را پنهان کنید
این یکی از واضحترین نشانههایی است که به شما میگوید باید زمان بیشتری را به خود اختصاص بدهید. این که تمایل داشته باشید خودتان را از دید دیگران پنهان کنید یعنی روح و جسمتان نیازمند زمانی برای تنهایی است.
۵. اخیراً زود عصبانی میشوید
اگر جزء آن دسته افرادی هستید که به ندرت عصبانی میشوند، از دست دادن کنترل احساسات میتواند یک هشدار جدی باشد. وقتی حتی از دست کسانی که دوستشان دارید زود عصبانی میشوید، یعنی از نظر روحی نیاز به یک زنگ تفریح اساسی دارید.
هرکدام از نشانههای بالا میتواند هشداری برای شما باشد. سعی کنید در طول یک ماه، حتما زمانی را هرچند کوتاه به خودتان اختصاص داده و کارهایی که خوشحالتان میکند انجام بدهید. به یاد داشته باشید که با توجه کردن به نیازهای خودتان، در حق عزیزان و نزدیکانتان نیز لطف میکند.
منبع: healthline
وقتی زندگی به بن بست میرسد، بعضی والدین از خود میپرسند که آیا بخاطر فرزندانشان، به بودن در کنار هم ادامه بدهند یا نه؟
به هرحال، هر انتخابی که داشته باشید، چه باهم بمانید و زندگی پرتنشی داشته باشید و چه راه زندگیتان را از هم جدا کنید، فرزندانتان به شدت تحت تأثیر تغییرات قرار خواهند گرفت.
در کنار تمام مسائلی که ذهن والدین را مشغول میکند، از شرایط زندگی و موقعیت اجتماعی آینده گرفته تا محل زندگی، مهمترین دل مشغولی، واکنش فرزندان و اثرات طلاق بر آنهاست.
حال میخواهیم ببینیم که اثر طلاق بر فرزندان یک خانواده چه خواهد بود؟ محققان عقیده دارند که این اثرات تا حد زیادی به شرایط زندگی بستگی دارد. با وجود این که طلاق والدین شرایط سخت و استرسزایی برای کودکان دارد، بعضی کودکان راحتتر از دیگران به شرایط عادت کرده و با آن وفق پیدا میکنند.
والدین نیز میتوانند با انجام اقدامات خاصی، به بهبود وضعیت زندگی و رفع استرس فرزندشان کمک کنند.
یک سال اول، بعد از طلاق، سختترین و پرچالشترین دوره است
رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران، سید حسن چلک در گفت و گو با ایسنا گفت: اگر فراوانی طلاق را بررسی کنیم باز هم شاهد روند افزایشی داشته و نرخ ازدواج نیز بین 11 تا 13درصد کاهش را نشان میدهد.
چلک اضافه کرد: همچنان طلاق در ایران بیش از 6 درصد رشد دارد. به ازای هر 3.4 تا 3.5 ازدواج، یک طلاق به وقوع میپیوندد. الان نسبت طلاق به ازدواج به حدود 24 رسیده که قبلا 22 بود.
همانطور که انتظار میرود، کودکان در سالهای اول و دوم بعد از طلاق، بیشترین کشمکش درونی را تجربه میکنند. آنها به شدت در معرض استرس، خشم، اضطراب شدید و ناباوری قرار میگیرند. اما بسیاری از کودکان پس از مدتی با شرایط خو میکنند و به زندگی عادی برمیگردند. اما ممکن است بعضی از آنها هرگز به حالت عادی باز نگردند.
تأثیرات عاطفی طلاق بر کودکان
طلاق، نوعی آشفتگی عاطفی برای تمام اعضای خانواده به همراه خواهد داشت، اما برای کودکان ممکن است ترسناک، گیج کننده و آزار دهنده باشد.
البته که شرایط زندگی افراد متفاوت است اما اگر طلاق به کاهش مشاجره و آسیبهای روحی اعضای خانواده کمک کند، مسلما راه مناسبی است و کودکان نیز از میدان آشوب والدین نجات پیدا خواهند کرد.
شرایط استرسزایی که طلاق به همراه خواهد داشت
طلاق اغلب منجر میشود که کودکان نتوانند هر روز با پدر یا مادرشان در ارتباط باشند. کاهش ارتباط کودک با پدر یا مادر، به پیوند کودکان و والدین آسیب میرساند.
علاوه بر این، ارتباط کودکان با والدی که سرپرستیشان را به عهده گرفته است نیز تحت الشعاع قرار میگیرد. به همین سبب سرپرستی کودکان بعد از طلاق با حجم زیادی استرس همراه خواهد بود که ممکن است میزان حمایتگری والدین به شدت کاهش دهد. گاهی تنش زیادی که بین فرزند و سرپرستش به وجود میآید، حتی نظم و انضباطی که والد برای زندگی فرزندش در نظر میگیرد را بی بها میسازد.
برای بعضی از کودکان، این طلاق نیست که سخت و طاقتفرساست، بلکه نقل مکان برای تغییر محل زندگی که در بیشتر موارد با تغییر مدرسه و محل تحصیل نیز همراه است، برای کودکان بسیار چالش برانگیز خواهد بود.
مشکلات مالی نیز یکی دیگر از معضلات طلاق والدین است.
ازدواج مجدد و سازگاریهای بعد از آن
بعد از جدایی، ممکن است والدین فرصتی برای ازدواج پیدا کنند و این مسأله اغلب زندگی فرزندان را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد. علاوه بر پذیرش شخص دیگری در کنار پدر یا مادر، ممکن است نیاز باشد کودکان با حضور خواهر یا برادر ناتنی نیز کنار بیایند که به هرحال دشواریهای خود را خواهد داشت.
طلاق ممکن است اثرات زیادی بر سلامت فکری کودکان داشته باشد
گاهی طلاق سلامت ذهنی کودکات را تحت تأثیر قرار میدهد. فارغ از سن، جنسیت و فرهنگ، مطالعات نشان میدهند که فرزندان طلاق، بیشتر از دیگران با مشکلات روانشناختی روبرو خواهند شد. اختلالات و مشکلاتی که در خصوص انطباق پذیری کودکان با شرایط جدید به وجود خواهد آمد، ممکن است بعد از چند ماه حل شود اما معمولا آمار اضطراب و افسردگی در کودکان طلاق بسیار زیاد است.
گاهی طلاق موجب بروز مشکلات اخلاقی کودکان خانواده میشود
رفتارهای تنشی در کودکان طلاق بسیار شایع است و آنها اغلب بیشتر از کودکانی که در یک خانواده عادی و بدون تنش زندگی میکنند دچار مشکلات رفتاری و تندی اخلاق میشوند.
طلاق والدین ممکن است بر تحصیلات فرزند خانواده اثر داشته باشد
مطالعات نشان میدهد که کودکان طلاق نمرات کمتر و عملکرد ضعیفترین نسبت به دیگر دانشآموزان دارد و در سنین بالاتر، درصد ترک تحصیل بین این افراد بیشتر از دیگران است.
طلاق والدین، ریسکپذیری فرزندان را افزایش میدهد
نوجوانانی که پدر و مادرشان طلاق گرفتهاند، گاهی بیشتر از دیگران دست به رفتارهای پر خطر میزنند و مصرف مواد مخدر بین این افراد شایعتر است. در ایالت متحده آمریکا، نوجوانانی که فرزند طلاق هستند، از سنین پایینتری به مصرف الکل، ماریجوانا، تنباکو و های اعتیاد آور روی میآورند.
مشکلاتی که تا بزرگسالی همراه کودکان خواهد بود
برای عدهای از کودکان، مشکلات روانشناختی ناشی از طلاق والدین، دراز مدت خواهد بود. بعضی مطالعات طلاق والدین و مشکلات روانشناختی در بزرگسالی را مرتبط میدانند.
تحقیقات زیادی حاکی از آن هستند که طلاق پدر و مادر بر کاهش شانس موفقیت فرزندان در بزرگسالی در حوزههای مختلف از جمله تحصیل، کار و روابط عاطفی، اثر خواهد گذاشت. حتی ممکن است احتمال طلاق در بزرگسالانی که در کودکی شاهد طلاق والدینشان بودهاند بیشتر باشد.
اگر در آستانه جدایی از همسرتان هستید، برای این که آسیبهای وارده به فرزندتان را به حداقل برسانید، این نکات را رعایت کنید:
تنش بین والدینی که در آستانه جدایی قرار میگیرند، استرس کودکان خانواده را به شدت افزایش میدهد. رفتارهای تند و خشونتآمیز والدین، موجب افزایش مشکلات رفتاری فرزندان خانواده در بزرگسالی خواهد شد پس سعی کنید رفتار آرام و صلحآمیزی با همسر سابقتان داشته باشید و رفتار و گفتارتان را مقابل کودکان کنترل کنید.
هرگز کودکانتان را مجبور نکنید بین شما و همسر سابقتان قرار بگیرند. این که برای انتخاب بین والدین یا رد و بدل کردن پیغام به فرزندانتان فشار بیاورید، اصلا رفتار صحیح و مناسبی نیست. در کودکانی که به این رفتارها مواجه میشوند، آمار افسردگی و اضطراب بسیار بالاست.
ارتباط مثبت، روابط گرم و صمیمی و کاهش تنش بین فرزند و والدین به کودکان کمک میکند که راحتتر و سریعتر با طلاق کنار بیایند. با این رفتار احتمال ابتلا به افسردگی در فرزندان خانواده کاهش یافته و به حفظ عزت نفسشان کمک میشود.
برای این که بهتر بتوانید بر زندگی نوجوانان نظارت داشته باشید، بهتر است بیشتر به آنها توجه کنید و ببینید با چه کسانی وقت میگذرانند.
کودکانی که به تواناییهایشان شک دارند، به شدت تحت تأثیر تغییرات قرار میگیرند چرا که خودشان را قربانی میدانند و بیشتر از دیگران دچار مشکلات روحی روانی میشوند. به فرزندتان یاد بدهید که اگرچه کنار آمدن با طلاق کار سختی است اما او قدرت آن را دارد که با این مسأله کنار بیاید.
در کنار تمام اقداماتی که برای حفظ آرامش فرزندتان انجام میدهید، به سلامت و کاهش استرس خودتان نیز توجه کنید و در صورت نیاز به یک متخصص مراجعه کنید.
اگرچه طلاق برای همه اعضای خانواده شرایط سختی را ایجا د میکند، اما گاهی با هم ماندن والدینی که به شدت بایکدیگر نزاع و جنگ دارند، بیشتر از طلاق به سلامت روانی و گاهی جسمی کودکان آسیب میزند.
در صورتی که برای حفظ سلامت روحی و جسمی فرزندتان و وفق یافتن او با شرایط زندگی جدید به مشکل برخوردید، حتما به یک روانشناس متخصص مراجعه کنید تا به شما در این روند کمک کند.
برداشتی از Very Well Family
درباره این سایت